۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۱

با دل غم‌دیده‌ای صیدافکن عاشق‌نواز
می‌کند بسیار خوبی عمر مژگانت دراز

نی ز ما دور است جانبازی نه از تو سرکشی
می‌برازد هر دو بر ما از تو ناز از ما نیاز

خط چو سر برزد ز کید چشم او غافل مباش
در کمینگاه است چون صیاد دامی کرده باز

دل از آن برگشته مژگان پس گرفتن مشکل است
کی توان گنجشگ را بیرون کشید از چنگ باز

پر مکن از سوختن منعم که بر بالای شمع
روز اول دوخت گردون جامه سوز و گداز

پرده عشاق افتاد از نوا بر روی کار
عشق آن روزی که قانون محبت کرد ساز

تیر قیقاج‌افکنان قصاب مردافکن شوند
سخت می‌ترسم ز مژگان‌های چشم ترک‌تاز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.