۲۰۵ بار خوانده شده
کنی گر رو به صحرا روی صحرا میشود آتش
بشویی گر به دریا روی، دریا میشود آتش
چو بر دل بگذرد یاد رخت عالم خبر دارد
به هر جایی که افتد زود رسوا میشود آتش
گرفتارم به دست تندخوی شعلهبالایی
که برخیزد چو از جا تا ثریا میشود آتش
دل سرگشته را در آرزوی دیدن رویت
چه شد امروز اگر آب است فردا میشود آتش
مبادا تا کسی همصحبت روشندلان گردد
چون بر آیینه افتد گرم سودا میشود آتش
رفاقت کردن ناجنس چون سنگ است و چون آهن
چو با هم آشنا گردند پیدا میشود آتش
چنان از سینهام قصاب برق آه میریزد
که گر در بحر آب افتد سراپا میشود آتش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بشویی گر به دریا روی، دریا میشود آتش
چو بر دل بگذرد یاد رخت عالم خبر دارد
به هر جایی که افتد زود رسوا میشود آتش
گرفتارم به دست تندخوی شعلهبالایی
که برخیزد چو از جا تا ثریا میشود آتش
دل سرگشته را در آرزوی دیدن رویت
چه شد امروز اگر آب است فردا میشود آتش
مبادا تا کسی همصحبت روشندلان گردد
چون بر آیینه افتد گرم سودا میشود آتش
رفاقت کردن ناجنس چون سنگ است و چون آهن
چو با هم آشنا گردند پیدا میشود آتش
چنان از سینهام قصاب برق آه میریزد
که گر در بحر آب افتد سراپا میشود آتش
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.