۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

ای دل همیشه طالب دیدار یار باش
آیینه گرد و بر رخش امیدوار باش

سیلاب‌وار تند روی بر کنار نه
یک قطره باش و همچو گهر آبدار باش

راضی مباش همچو خزان در شکست غیر
در هر چمن که پای گذاری بهار باش

چون لاله در میان جوانان این چمن
خواهی که روشناس شوی داغدار باش

مانند برق خنده دندان‌نما مکن
گریان به کشت خویش چو ابر بهار باش

در دست روزگار مبادا سبک شوی
بنشین چو کوه و پیش بلا پایدار باش

گردد بلند مرتبه ز افتادگی غبار
خواهی که سرفراز شوی خاکسار باش

قصاب زین وفا که من از دهر دیده‌ام
گو دست غیر در کمر روزگار باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.