۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

عشق آمد و مرا ز الم می‌کند خلاص
شوق غم توام ز ستم می‌کند خلاص

شور جنونت ار برسد یک‌ جهت مرا
از ورطه وجود و عدم می‌کند خلاص

یاری کند اگر مژه در راه کوی دوست
ما را ز دست نقش قدم می‌کند خلاص

یک جلوه تو ای مه من بت‌پرست را
یک‌بارگی ز قید صنم می‌کند خلاص

وصلت دچار گر شود ای دل‌ربا مرا
از جستجوی دیر و حرم می‌کند خلاص

ما را دل از نظاره گل‌های داغ تو
از آرزوی باغ ارم می‌کند خلاص

قصاب اگر نقاب گشاید ز رخ نگار
دست مرا ز دامن غم می‌کند خلاص
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.