۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۲

عالم همه باطل غم عالم همه باطل
در جای چنین کوشش آدم همه باطل

این دیر همان کهنه بنایی است که در وی
شد تاج کی و سلطنت جم همه باطل

این عرصه همان دخمه‌زمین است که گرداند
دست کی و سرپنجه رستم همه باطل

با عیش و الم ساز که خواهد شدن آخر
فردا به تو نوروز و محرم همه باطل

غمگین مشو از سفره افلاک که کردند
بیش است اگر رزق تو گر کم همه باطل

قصاب ز دوران مشو آزرده که باشد
از آمده و رفته جز این دم همه باطل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.