هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه بیان می‌کند که حاضر است در هر دو جهان عاقل و فرزانه نباشد، به شرطی که عاشق و گرفتار معشوق باشد. او از درد فراق و عشق می‌نالد و تأکید می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش بی‌معناست. شاعر از فداکاری و جان‌بازی در راه عشق سخن می‌گوید و نشان می‌دهد که حاضر است همه چیز را برای معشوق قربانی کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل داشته باشد.

شمارهٔ ۲۴۰

در هر دو جهان عاقل و فرزانه نباشم
گر آنکه گرفتار تو جانانه نباشم

دل را ز فغان می‌کنم از درد تو خالی
فریاد از آن روز که دیوانه نباشم

بر گرد سرت گردم و جان‌باز بسوزم
این‌‌ها نکنم پیش تو پروانه نباشم

از خود نروم شام فراق تو که ترسم
مهرت در دل کوبد و در خانه نباشم

دارم به دل از داغ تو صد گنج نهان بیش
از سیل حوادث ز چه ویرانه نباشم

مردان همه جان در ره جانانه سپردند
چون سر نسپارم ز چه مردانه نباشم

سردار شده عشق و گر امروز شبیخون
بر لشگر زلفت نزنم شانه نباشم

درس دل و جان باختن از عشق گرفتم
ناگوش بر آواز هر افسانه نباشم

قصاب در اول به غمش دست اخوت
دادم که در این مرحله بیگانه نباشم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.