۱۸۸ بار خوانده شده
شبی ای مه به پابوست رسیدن آرزو دارم
دو بیت از لعل جانبخشت شنیدن آرزو دارم
نشینی در بساط دل چو شمع و من چو پروانه
تو را یکسر به گرد سر پریدن آرزو دارم
سرت گردم کمان تارت از بس چاشنی دارد
لب زخم خدنگت را مکیدن آرزو دارم
گلستان است سر تا پایت ای غارتگر دلها
گل وصلی از این گلزار چیدن آرزو دارم
من لب تشنه قربانت شوم در وادی هجران
ز تیغت شربت آبی چشیدن آرزو دارم
چو شمع زنده در بزم وصالت تا سحر سوزان
سر خود را به پای خویش دیدن آرزو دارم
چه میخواهد دگر قصاب یک شب در سر کویش
طپیدن جان بدون آرمیدن آرزو دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دو بیت از لعل جانبخشت شنیدن آرزو دارم
نشینی در بساط دل چو شمع و من چو پروانه
تو را یکسر به گرد سر پریدن آرزو دارم
سرت گردم کمان تارت از بس چاشنی دارد
لب زخم خدنگت را مکیدن آرزو دارم
گلستان است سر تا پایت ای غارتگر دلها
گل وصلی از این گلزار چیدن آرزو دارم
من لب تشنه قربانت شوم در وادی هجران
ز تیغت شربت آبی چشیدن آرزو دارم
چو شمع زنده در بزم وصالت تا سحر سوزان
سر خود را به پای خویش دیدن آرزو دارم
چه میخواهد دگر قصاب یک شب در سر کویش
طپیدن جان بدون آرمیدن آرزو دارم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.