۱۷۹ بار خوانده شده
ساقی بیا و در قدح از لطف باده کن
رحمی به حال عاشق از پا فتاده کن
باری غبار کلفتم از لوح دل بشوی
این لوح را چو صفحه آیینه ساده کن
دارم من از خیال تو در سینه شعلهای
بنمای روی و آتش ما را زیاده کن
واصل به او نگشته عبادت درست نیست
در کعبه گر نماز گذاری اعاده کن
اول ز درد توشه راهی به هم رسان
آنگاه عزم رفتن و تحصیل جاده کن
معلوم ما شده است که از سر گذشتهای
قصاب راه صلح ز دلدار اراده کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
رحمی به حال عاشق از پا فتاده کن
باری غبار کلفتم از لوح دل بشوی
این لوح را چو صفحه آیینه ساده کن
دارم من از خیال تو در سینه شعلهای
بنمای روی و آتش ما را زیاده کن
واصل به او نگشته عبادت درست نیست
در کعبه گر نماز گذاری اعاده کن
اول ز درد توشه راهی به هم رسان
آنگاه عزم رفتن و تحصیل جاده کن
معلوم ما شده است که از سر گذشتهای
قصاب راه صلح ز دلدار اراده کن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.