۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۲

شد از فراق توام قامت کشیده خمیده
هزار خار ملامت به پای دیده خلیده

شب گذشته به یاد رخ تو مردم چشمم
هزار قطره خون خورده تا سفیده دمیده

هزار بار دلم می‌زند به گرد سرت پر
ندیده است کسی صید پر بریده پریده

به شوره‌زار بود بیشتر چراگه آهو
به حیرتم که غزالم چرا ز دیده رمیده

ز عکس نیک و بد آیینه را ملال نباشد
یکی است در بر روشن‌دلان ندیده و دیده

برون خرام که کرّوبیان عالم بالا
کشند خاک درت را ز شوق دیده به دیده

ز شوق دیدن رویت ز دیده تا سر کویت
چه چاره مدّ نگاهم به سر دویده ندیده

رساند ریشه به خون رفته‌رفته نخل سرشگم
از این نهال ثمر تا بهم رسیده رسیده

به یاد دوست به سر بر وصال اگر ندهد رو
یکی است در بر بلبل گل نچیده و چیده

چه باک از دل قصاب کز فشار حوادث
هزار مرتبه خون گشته و ز دیده چکیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.