هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و دلتنگی سخن میگوید و از نگاه پرملال شاعر به معشوقی که از حال مشتاقان بیخبر نیست، اما همچنان دور است. شاعر از رنج عشق و بیوفایی روزگار شکایت دارد و احساس تنهایی و حیرانی خود را بیان میکند. او با اشاره به گلشن و رنگ لاله و گل، از درد درونی خود میگوید و از معشوق میخواهد که به او توجه کند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و بیوفایی دنیا نیاز به بلوغ ذهنی دارد.
شمارهٔ ۲۹۴
به قدر دوستی بر حال مشتاقان نظر داری
از آن جمع است ما را دل که از دلها خبر داری
در این گلشن ز رنگ لاله و گل گشت معلومم
که در هر گوشه چندین چون من خونین جگر داری
پریشان زلف و کاکل داری اما کافرم کافر
به عالم گر سیه روزی ز من سرگشتهتر داری
چو دام از هر طرف داریم چشمی در زمین حیران
به راه انتظارت تا که را از خاک برداری
نگردد راست کارت از کجی بی قوّت طالع
به بازو چون کمان حلقه گر چندین هنر داری
فلک قصاب هر دم دوستی با دیگری دارد
چه چشم مردمی زین بیوفای فتنهگر داری
از آن جمع است ما را دل که از دلها خبر داری
در این گلشن ز رنگ لاله و گل گشت معلومم
که در هر گوشه چندین چون من خونین جگر داری
پریشان زلف و کاکل داری اما کافرم کافر
به عالم گر سیه روزی ز من سرگشتهتر داری
چو دام از هر طرف داریم چشمی در زمین حیران
به راه انتظارت تا که را از خاک برداری
نگردد راست کارت از کجی بی قوّت طالع
به بازو چون کمان حلقه گر چندین هنر داری
فلک قصاب هر دم دوستی با دیگری دارد
چه چشم مردمی زین بیوفای فتنهگر داری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.