۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷ - فی لیلة الحادی عشر ایضاً

دل خاتم ز خون لبریز در این ماتمست امشب
اگر گردون ببارد خون در این ماتم کمست امشب

تو گوئی فاتح اقلیم عشق امشب بود بی سر
که خاک تیره بر فرق نبی خاتم است امشب

ملک چون نی نوا دارد، فلک خونابه می بارد
مگر بر روی نی چشم و چراغ عالم است امشب

چراغ دودۀ بطحا ز باد فتنه خاموش است
نه یثرب بلکه اوضاع دو گیتی در همست امشب

ز سیل کفر امشب کعبۀ اسلام ویران است
حرم چون لجۀ خون ز اشک چشم زمزمست امشب

نمی دانم چه طوفانی است اندر عالم امکان
که صد نوح از مصیبت غرقۀ موج غم است امشب

ز دود خیمه گاه او خلیل آتش بجان دارد
روان خونابۀ دل از دو چشم آدم است امشب

کلیم الله بود مدهوش از طور تنور او
ز خاکستر مگر آن زخم سر را مرهم است امشب

زبانم باد لال از گفتگوی بحدل و جمال
دچار اهرمن گوئی که اسم اعظم است امشب

تعالی از قد و بالای عباس آن مه والا
که پشت آسمان از بهر آن قامت خم است امشب

نه تنها کرده لیلی را غم مرگ جوان مجنون
که عقل پیر در زنجیر این غم مدغم است امشب

عروس حجلۀ گیتی سیه پوش از غم قاسم
مگر آن لاله رو شمع عزا و ماتم است امشب

ز داغ شیر خوار ای مادر گیتی بزن بر سر
که با ناوک گلوی نازک او توأم است امشب

حدیث شورش انگیزیست اندر عالم بالا
مگر در حلقۀ زنجیر عقل اقدم است امشب

مگر سر رشتۀ تقدیر را از گردش گردون
بگردن حلقۀ غل چون قضای مبرم است امشب

تن تب دار را امشب ز حد بگذشته تاب و تب
مگر بیمار با آه یتیمان همدم است امشب

میهن بانوی خلوت خانۀ حق عصمت کبری
اسیر و دستگیر و بیکس و بی محرم است امشب

ز حال بانوان نینوا چون نی نوا دارم
ولی از سوز این ماتم زبانم ابکم است امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - فی لیلة الحادی عشر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - بندهای متفرقه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.