۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶ - ایضاً فی رثائه علیه السلام عن لسانها

ز فراق لالۀ روی تو سینه داغ دارد
دل داغدیده از سینۀ من سراغ دارد

دل چرخ پیر بگداخت بنو جوانی تو
چه دلی است خام کز سوخته ای فراغ دارد

بتو بود روشن ای شمع جهانفروز مادر
شب من ز شعلۀ آه کنون چراغ دارد

نکنم پس از تو فردوس برین دگر تمنا
چه خزان شود گلستان که هوای باغ دارد

تو لب فرات گر تشنه جگر سپرده ای جان
لب من هماره از خون جگر ایاغ دارد

دلم آب شد ز بی آبی غنچۀ لب تو
که زیاد خشکی کام تو تر دماغ دارد؟

من و داستان دستان ز خرابی گلستان
من و شور و شین قمری که بباغ و راغ دارد

من و قاتل جفاکار تو همسفر چه طوطی
که مدام همنشینی چه کلاغ و زاغ دارد

شرر غم تو در منطق مفتقر نگنجد
چکند رسول دل معذرت از بلاغ دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵ - أیضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷ - ایضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.