۲۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

عاشق از فتنۀ معشوق هراسان نشود
تا که مشکل نشود واقعه آسان نشود

هر که ز آسیب ره عشق هراسان باشد
به که اندر هوس سیب زنخدان نشود

یا که از کار فرو بسته نباشد گریان
یا که دل بستۀ آن پستۀ خندان نشود

منتهای غم آه، اول شادیست بلی
تا به آخر نرسد درد تو درمان نشود

دل آشفته ز جمعیت خاطر دور است
تا که در حلقۀ آن زلف پریشان نشود

تا مسخر نشود دیو طبیعت روزی
خاتم ملک در انگشت سلیمان نشود

تا نگردد چه عصا بهر کلیم افعی طبع
از کفش چشمۀ خورشید درخشان نشود

شجر بی ثمر و شاخۀ بی برگ و بر است
سر و دستی که نثاره ره جانان نشود

مفتقر روح وصالست فراق تن و جان
بس درست است که تا این نشود آن نشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
بهروز
۱۴۰۲/۱۲/۱۲ ۲۲:۲۳

بند پایانی و چند بند دیگر به بررسی نیاز دارند

بهروز
۱۴۰۲/۱۲/۱۲ ۲۲:۰۸

شاید در بند هفتم نوشته نخستین نویسنده
تا نگردد چو عصا بهر کلیم افعی طبع
نوشته بوده است