هوش مصنوعی:
متن روایتگر داستان فردی است که پس از گم شدن و یافتن دوباره، با شادی و قدردانی از خداوند به خاطر نجاتش، به توبه و بازگشت به سوی خدا میپردازد. او از گناهان خود آگاه است و به فضل خداوند امیدوار است که بخشیده شود. متن با تشکر و ستایش خداوند به پایان میرسد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند گناه، توبه و بخشش ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد.
بخش ۹۱ - یافته شدن گوهر و حلالی خواستن حاجبکان و کنیزکان شاهزاده از نصوح
بَعد از آن خَوْفی هَلاکِ جان بُده
مُژدهها آمد که اینک گُم شُده
بانگ آمد ناگهان که رَفت بیم
یافت شُد گُم گشته آن دُرّ یَتیم
یافت شُد وَنْدَر فَرَح دَر بافتیم
مُژدگانی دِهْ که گوهر یافتیم
از غَریو و نَعْره و دَسْتَک زَدن
پُر شُده حَمّامْ قَدْ زالّ الْحَزَن
آن نَصوحِ رَفته باز آمد به خویش
دید چَشمَش تابِشِ صد روز بیش
می حَلالی خواست از وِیْ هر کسی
بوسه میدادند بر دَستَش بَسی
بَد گُمان بردیم و کُن ما را حَلال
گوشتِ تو خوردیم اَنْدَر قیل و قال
زان که ظَنّ جُمله بر وِیْ بیش بود
زان که در قُربَت زِ جُمله پیش بود
خاص دَلّاکَش بُد و مَحْرَم نَصوح
بلکه هَمچون دو تَنی یک گشته روح
گوهر اَرْ بُردهست او بُردهست و بَس
زو مُلازِمتَر به خاتون نیست کَس
اَوَّل او را خواست جُستن در نَبَرد
بَهْرِ حُرمَت داشتش تاخیر کرد
تا بُوَد کان را بِیَندازد به جا
اَنْدَرین مُهْلَت رَهانَد خویش را
این حَلالیها ازو میخواستند
وَزْ برایِ عُذرْ برمیخواستند
گفت بُد فَضْلِ خدایِ دادگَر
وَرْنه زآنْچِم گفته شُد هستم بَتَر
چه حَلالی خواست میباید زِ من؟
که مَنَم مُجْرِمتَرِ اَهْلِ زَمَن
آنچه گُفتَندَم زِ بَد از صد یکیست
بر من این کَشف است اَرْ کَس را شکیست
کَس چه میداند زِ من جُز اَنْدکی
از هزاران جُرم و بَد فِعْلَم یکی
من هَمیدانم وَ آن سَتّارِ من
جُرمها و زشتیِ کِردارِ من
اَوَّل اِبْلیسی مرا اُستاد بود
بَعد از آن اِبْلیس پیشَم باد بود
حَقْ بِدید آن جُمله را نادیده کرد
تا نگردم در فَضیحَت رویْزَرد
بازْ رَحمَت پوستین دوزیم کرد
توبهٔ شیرینْ چو جانْ روزیم کرد
هر چه کردم جُمله ناکرده گرفت
طاعَتِ ناکرده آوَرْده گرفت
هَمچو سَرو و سوسَنَم آزاد کرد
هَمچو بَخْت و دولَتَم دِلْشاد کرد
نامِ من در نامهٔ پاکان نوشت
دوزخی بودم بِبَخشیدَم بهشت
آه کردم چون رَسَن شُد آهِ من
گشت آویزان رَسَن در چاهِ من
آن رَسَن بِگْرفتم و بیرون شُدم
شاد و زَفْت و فَربه و گُلگون شُدم
در بُنِ چاهی هَمیبودم زَبون
در همه عالَم نمیگُنجَم کُنون
آفرینها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غَمْ جُدا
گَر سَر هر مویِ من یابَد زبان
شُکرهایِ تو نَیایَد در بَیان
میزَنَم نَعْره دَرین روضه وْ عُیون
خَلْق را یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمون
مُژدهها آمد که اینک گُم شُده
بانگ آمد ناگهان که رَفت بیم
یافت شُد گُم گشته آن دُرّ یَتیم
یافت شُد وَنْدَر فَرَح دَر بافتیم
مُژدگانی دِهْ که گوهر یافتیم
از غَریو و نَعْره و دَسْتَک زَدن
پُر شُده حَمّامْ قَدْ زالّ الْحَزَن
آن نَصوحِ رَفته باز آمد به خویش
دید چَشمَش تابِشِ صد روز بیش
می حَلالی خواست از وِیْ هر کسی
بوسه میدادند بر دَستَش بَسی
بَد گُمان بردیم و کُن ما را حَلال
گوشتِ تو خوردیم اَنْدَر قیل و قال
زان که ظَنّ جُمله بر وِیْ بیش بود
زان که در قُربَت زِ جُمله پیش بود
خاص دَلّاکَش بُد و مَحْرَم نَصوح
بلکه هَمچون دو تَنی یک گشته روح
گوهر اَرْ بُردهست او بُردهست و بَس
زو مُلازِمتَر به خاتون نیست کَس
اَوَّل او را خواست جُستن در نَبَرد
بَهْرِ حُرمَت داشتش تاخیر کرد
تا بُوَد کان را بِیَندازد به جا
اَنْدَرین مُهْلَت رَهانَد خویش را
این حَلالیها ازو میخواستند
وَزْ برایِ عُذرْ برمیخواستند
گفت بُد فَضْلِ خدایِ دادگَر
وَرْنه زآنْچِم گفته شُد هستم بَتَر
چه حَلالی خواست میباید زِ من؟
که مَنَم مُجْرِمتَرِ اَهْلِ زَمَن
آنچه گُفتَندَم زِ بَد از صد یکیست
بر من این کَشف است اَرْ کَس را شکیست
کَس چه میداند زِ من جُز اَنْدکی
از هزاران جُرم و بَد فِعْلَم یکی
من هَمیدانم وَ آن سَتّارِ من
جُرمها و زشتیِ کِردارِ من
اَوَّل اِبْلیسی مرا اُستاد بود
بَعد از آن اِبْلیس پیشَم باد بود
حَقْ بِدید آن جُمله را نادیده کرد
تا نگردم در فَضیحَت رویْزَرد
بازْ رَحمَت پوستین دوزیم کرد
توبهٔ شیرینْ چو جانْ روزیم کرد
هر چه کردم جُمله ناکرده گرفت
طاعَتِ ناکرده آوَرْده گرفت
هَمچو سَرو و سوسَنَم آزاد کرد
هَمچو بَخْت و دولَتَم دِلْشاد کرد
نامِ من در نامهٔ پاکان نوشت
دوزخی بودم بِبَخشیدَم بهشت
آه کردم چون رَسَن شُد آهِ من
گشت آویزان رَسَن در چاهِ من
آن رَسَن بِگْرفتم و بیرون شُدم
شاد و زَفْت و فَربه و گُلگون شُدم
در بُنِ چاهی هَمیبودم زَبون
در همه عالَم نمیگُنجَم کُنون
آفرینها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غَمْ جُدا
گَر سَر هر مویِ من یابَد زبان
شُکرهایِ تو نَیایَد در بَیان
میزَنَم نَعْره دَرین روضه وْ عُیون
خَلْق را یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمون
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹۰ - نوبت جستن رسیدن به نصوح و آواز آمدن که همه را جستیم نصوح را بجویید و بیهوش شدن نصوح از آن هیبت و گشاده شدن کار بعد از نهایت بستگی کماکان یقول رسول الله صلی الله علیه و سلم اذا اصابه مرض او هم اشتدی ازمة تنفرجی
گوهر بعدی:بخش ۹۲ - باز خواندن شهزاده نصوح را از بهر دلاکی بعد از استحکام توبه و قبول توبه و بهانه کردن او و دفع گفتن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.