هوش مصنوعی:
این متن به بررسی تأثیرات منفی خیالپردازی و وهم بر ذهن انسان میپردازد. نویسنده بیان میکند که خیالات واهی و وهمهای بد باعث جدایی انسانها از یکدیگر و ایجاد سوءظن میشوند. او تأکید میکند که عقل باید بر این وهمها غلبه کند و انسانها باید به جای سوءظن، به یکدیگر اعتماد کنند. همچنین، متن به خطرات وهم و خیال در مسیر معنوی و عقلانی انسان اشاره میکند و بیان میکند که تنها با رهایی از این وهمها میتوان به حقیقت و یقین دست یافت.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، بحثهای مربوط به وهم و خیال و تأثیرات آن بر ذهن انسان ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
بخش ۱۱۲ - جواب گفتن روبه خر را
گفت روبَهْ صافِ ما را دُرد نیست
لیکْ تَخْییلاتِ وَهْمی خُرْد نیست
این همه وَهْمِ تو است ای سادهدل
وَرْنه بر تو نه غِشی دارم نه غِل
از خیالِ زِشتِ خود مَنگَر به من
بر مُحِبّانْ از چه داری سؤ ظَن؟
ظَنِّ نیکو بَر بر اِخْوانِ صَفا
گَرچه آید ظاهِراز ایشان جَفا
این خیال و وَهْمِ بَد چون شُد پَدید
صد هزاران یار را از هم بُرید
مُشْفِقی گَر کرد جور و اِمْتِحان
عقل باید که نباشد بَدگُمان
خاصه من بَدرَگ نبودم زِشتاِسْم
آن کِه دیدی بَد نَبُد بود آن طِلِسْم
وَرْ بُدی بَد آن سِگالِش قَدِّرا
عَفْو فَرمایَند یاران زان خَطا
عالَمِ وَهْم و خیالِ طَمْع و بیم
هست رَهْرو را یکی سَدّی عَظیم
نَقْشهایِ این خیالِ نَقْشبَند
چون خَلیلی را که کُهْ بُد شُد گَزَند
گفت هٰذا رَبّی ابراهیمِ راد
چون که اَنْدَر عالَمِ وَهْم اوفْتاد
ذِکْرِ کوکَب را چُنین تاویل گفت
آن کسی که گوهرِ تاویل سُفْت
عالَمِ وَهْم و خیالِ چَشمْبَند
آن چُنان کُهْ را زِ جایِ خویش کَند
تا که هٰذا رَبّی آمد قالِ او
خَربَط و خَر را چه باشد حالِ او؟
غَرق گشته عقلهایِ چون جِبال
در بِحارِ وَهْم و گِردابِ خیال
کوهها را هست زین طوفانْ فُضوح
کو اَمانی جُز که در کَشتیِّ نوح؟
زین خیالِ رَهْزَنِ راهِ یَقین
گشت هفتاد و دو مِلَّت اَهْلِ دین
مَردِ ایقان رَست از وَهْم و خیال
مویِ ابرو را نمیگوید هِلال
وان کِه نورِ عُمَّرَش نَبْوَد سَنَد
مویِ ابرویِ کَژْی راهَش زَنَد
صد هزاران کَشتیِ با هَوْل و سَهْم
تَخْته تَخْته گشته در دریایِ وَهْم
کمترینْ فرعونِ چُستِ فیلسوف
ماهِ او در بُرجِ وهَمی در خُسوف
کَس نَدانَد روسْپیزَن کیست آن
وان کِه دانَد نیسْتَش بر خود گُمان
چون تورا وَهْمِ تو دارد خیرهسَر
از چه گَردی گِرْدِ وَهْمِ آن دِگَر؟
عاجِزَم من از مَنیِّ خویشتن
چه نِشَستی پُر مَنی تو پیشِ من؟
بیمن و مایی هَمیجویَم به جان
تا شَوَم من گویِ آن خوش صَوْلَجان
هر کِه بیمن شُد همه منها خود اوست
دوست جُمله شُد چو خود را نیست دوست
آیِنهیْ بینَقْش شُد یابَد بَها
زان که شُد حاکیِّ جُمله نَقْشها
لیکْ تَخْییلاتِ وَهْمی خُرْد نیست
این همه وَهْمِ تو است ای سادهدل
وَرْنه بر تو نه غِشی دارم نه غِل
از خیالِ زِشتِ خود مَنگَر به من
بر مُحِبّانْ از چه داری سؤ ظَن؟
ظَنِّ نیکو بَر بر اِخْوانِ صَفا
گَرچه آید ظاهِراز ایشان جَفا
این خیال و وَهْمِ بَد چون شُد پَدید
صد هزاران یار را از هم بُرید
مُشْفِقی گَر کرد جور و اِمْتِحان
عقل باید که نباشد بَدگُمان
خاصه من بَدرَگ نبودم زِشتاِسْم
آن کِه دیدی بَد نَبُد بود آن طِلِسْم
وَرْ بُدی بَد آن سِگالِش قَدِّرا
عَفْو فَرمایَند یاران زان خَطا
عالَمِ وَهْم و خیالِ طَمْع و بیم
هست رَهْرو را یکی سَدّی عَظیم
نَقْشهایِ این خیالِ نَقْشبَند
چون خَلیلی را که کُهْ بُد شُد گَزَند
گفت هٰذا رَبّی ابراهیمِ راد
چون که اَنْدَر عالَمِ وَهْم اوفْتاد
ذِکْرِ کوکَب را چُنین تاویل گفت
آن کسی که گوهرِ تاویل سُفْت
عالَمِ وَهْم و خیالِ چَشمْبَند
آن چُنان کُهْ را زِ جایِ خویش کَند
تا که هٰذا رَبّی آمد قالِ او
خَربَط و خَر را چه باشد حالِ او؟
غَرق گشته عقلهایِ چون جِبال
در بِحارِ وَهْم و گِردابِ خیال
کوهها را هست زین طوفانْ فُضوح
کو اَمانی جُز که در کَشتیِّ نوح؟
زین خیالِ رَهْزَنِ راهِ یَقین
گشت هفتاد و دو مِلَّت اَهْلِ دین
مَردِ ایقان رَست از وَهْم و خیال
مویِ ابرو را نمیگوید هِلال
وان کِه نورِ عُمَّرَش نَبْوَد سَنَد
مویِ ابرویِ کَژْی راهَش زَنَد
صد هزاران کَشتیِ با هَوْل و سَهْم
تَخْته تَخْته گشته در دریایِ وَهْم
کمترینْ فرعونِ چُستِ فیلسوف
ماهِ او در بُرجِ وهَمی در خُسوف
کَس نَدانَد روسْپیزَن کیست آن
وان کِه دانَد نیسْتَش بر خود گُمان
چون تورا وَهْمِ تو دارد خیرهسَر
از چه گَردی گِرْدِ وَهْمِ آن دِگَر؟
عاجِزَم من از مَنیِّ خویشتن
چه نِشَستی پُر مَنی تو پیشِ من؟
بیمن و مایی هَمیجویَم به جان
تا شَوَم من گویِ آن خوش صَوْلَجان
هر کِه بیمن شُد همه منها خود اوست
دوست جُمله شُد چو خود را نیست دوست
آیِنهیْ بینَقْش شُد یابَد بَها
زان که شُد حاکیِّ جُمله نَقْشها
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۱۱ - جواب گفتن خر روباه را
گوهر بعدی:بخش ۱۱۳ - حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی قدس الله سره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.