۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴

گر پریچهره مه پیکر من باز آید
روشنائی ببصر جان ببدن باز آید

پرتو نور تجلی رسد از جانب طور
نفس رحمت رحمان ز یمن باز آید

از سر طره آن ترک خطائی بمشام
نکهت نافه آهوی ختن باز آید

همه کار من دلسوخته چون زر گردد
اگر آن سنگدل و سیم ذقن باز آید

مردم دیده من درج پر از در دارد
همچو غواص که از بحر بدن باز آید

خوش بود گر ز جفای کاری و بیدادگری
آن بت عشوه ده عهدشکن باز آید

طوطی طبع من از چه دهن نطق ببست
بگشاید اگر آن پسته دهن باز آید

دارم امید که بر رغم حسودان ز سفر
مونس جان حسین ابن حسن باز آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.