هوش مصنوعی: این متن داستان گاوی را روایت می‌کند که در یک جزیره سبز زندگی می‌کند و هر روز به چرا مشغول است. شب‌ها از ترس کمبود غذا لاغر می‌شود و روزها با خوردن دوباره فربه می‌گردد. این چرخه سال‌ها ادامه دارد و گاو هرگز به این فکر نمی‌کند که در طول این سال‌ها هیچ‌گاه روزی‌اش کم نشده است. متن به این موضوع اشاره می‌کند که نگرانی‌های بی‌جا درباره آینده بی‌فایده است و بهتر است به گذشته و آنچه داشته‌ایم نگاه کنیم.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم فلسفی و تمثیلی است که درک آن نیاز به تجربه و تفکر بیشتری دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با مفاهیم عمیق‌تر و پیام‌های اخلاقی متن ارتباط برقرار کنند.

بخش ۱۲۵ - حکایت آن گاو کی تنها در جزیره ایست بزرگ حق تعالی آن جزیرهٔ بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علف گاو باشد تا به شب آن گاو همه را بخورد و فربه شود چون کوه پاره‌ای چون شب شود خوابش نبرد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود هم‌چون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوه‌تر بیند از دی باز بخورد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او هم‌چنین می‌بیند و اعتماد نمی‌کند

یک جَزیره‌یْ سَبز هست اَنْدَر جهان
اَنْدَرو گاوی‌ست تنها خوش‌دَهان

جُمله صَحرا را چَرَد او تا به شب
تا شود زَفْت و عَظیم و مُنْتَجَب

شب زِ اندیشه که فردا چه خورَم‌؟
گردد او چون تارِ مو لاغَر زِ غَم

چون بَرآیَد صُبح گردد سَبز دشت
تا میانْ رُسته قَصیلِ سَبز و کَشت

اَنْدَر اُفْتَد گاوْ با جوعُ الْبَقَر
تا به شب آن را چَرَد او سَر به سَر

بازْ زَفْت و فَربه و لَمْتُر شود
آن تَنَش از پیه و قُوَّت پُر شود

بازْ شب اَنْدَر تَب اُفْتَد از فَزَع
تا شود لاغَر زِ خَوْفِ مُنْتَجَع

که چه خواهم خورْد فردا وَقتِ خَور
سال‌ها این است کارِ آن بَقَر

هیچ نَنْدیشَد که چندین سالْ من
می‌خورَم زین سَبزه‌زار و زین چَمَن

هیچ روزی کَم نَیامَد روزی اَم
چیست این تَرس و غَم و دِلْسوزی اَم‌؟

بازْ چون شب می‌شود آن گاوِ زَفْت
می‌شود لاغَر که آوَهْ رِزْقْ رَفت

نَفْسْ آن گاو است و آن دشتْ این جهان
کو هَمی لاغَر شود از خَوْفِ نان

که چه خواهم خورْد مُسْتَقْبَل عَجَب‌؟
لوتِ فردا از کجا سازَم طَلَب‌؟

سال‌ها خورْدیّ و کم نامَد زِ خَور
تَرکِ مُسْتَقْبَل کُن و ماضی نِگَر

لوت و پوتِ خورده را هم یاد آر
مَنْگَر اَنْدَر غابِر و کَم باش زار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۴ - حکایت مریدی کی شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد او را نصیحت کرد به زبان و در ضمن نصیحت قوت توکل بخشیدش به امر حق
گوهر بعدی:بخش ۱۲۶ - صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدن شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر روبه گفت اگر او را دل و جگر بودی آنچنان سیاستی دیده بود آن روز و به هزار حیله جان برده کی بر تو باز آمدی لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.