۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳

ای خسرو خوبان لبت از شهد شیرین کاره تر
هم دیده نادیده ز تو عیاره ای عیاره تر

ای نازنین با ناز اگر بیچارگانرا میکشی
اول مرا کش چون منم از دیگران بیچاره تر

از عشق رخسار و لبت دل خونشده جان سوخته
وز سوز جان و خون دل لب خشگم و رخساره تر

جانهای خوبان سوختی تنها نه عاشق میکشی
ای از تو خوبان خورده خون تو از همه خونخواره تر

بر بوی تو گل در چمن صد چاک زد جامه چو من
وز روی غیرت جان من از جامه گل پاره تر

خاک رهت گشتم ولی از بیم گرد دامنت
دارم ز آب چشم خود خاک رهت همواره تر

بگداخت سنگ از آه من لیکن چسود ایماه من
کان دل که داری نیست آن از سنگ خارا خاره تر

آواره عشقت بسی هستند در عالم ولی
انصاف ده خود دیده ای هیچ از حسین آواره تر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.