۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰

این منم ره یافته در مجلس سلطان خویش
جان دهم شکرانه چون دیدم رخ جانان خویش

دیگران گر سیم و زر آرند از بهر نثار
من نثار حضرت جانانه سازم جان خویش

دارم از دیده شرابی و کبابی از جگر
تا خیال دوست را آرم شبی مهمان خویش

داشتم پیمان که از پیمانه باشم مجتنب
باده چون پیمود ساقی رستم از پیمان خویش

راز من از اشک سرخ و روی زردم فاش شد
من نکردم آشکارا قصه ی پنهان خویش

از جراحت های او داریم راحت ها بسی
زانکه از دردش همی یابد دلم درمان خویش

جوهر کان را سلاطین معانی طالبند
شکر ایزد را که باری یافتم در کان خویش

گوهر کان را نمی یابند غواصان عشق
شادی جان کسی کو یافت در عمان خویش

شادی دنیا و هم عقبی شود آن حسین
این گدا را از کرم گر تو بخوانی آن خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.