۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

از باده دوشینت بس بیخبریم ای جان
وز شکر شیرینت در شور و شریم ای جان

تا حسن تو شد ساقی در عشق شراب آورد
از نرگس خمارت سرمست و تریم ای جان

جز روی تو گر روئی در دیده ما آید
فردا بکدامین رو در تو نگریم ای جان

هر چند که ظاهر شد خاشاک بر و بحریم
دریای حقایق را صافی گهریم ای جان

هر ناوک دلدوزی کز قبضه عشق آید
گاهی هدفیم آنرا گاهی سپریم ای جان

از بهر نثار تو داریم بکف جانی
بنمای جمال خود تا جان سپریم ای جان

ای یار مسیحا دم از وصل بده مرهم
کز زخم فراق تو خسته جگریم ای جان

گفتی که حسین آخر زین در به نمی گردد
زین در به چه رو گردیم چون خاک دریم ای جان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.