۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۴

اگر بگوشه چشمی بسوی ما نگری
ز جمع گوشه نشینان هزار دل ببری

بهر کسی که نمائی جمال خود هیهات
دریغ جان من از حسن خویش بیخبری

بنوش لعل لب خویش راحت روحی
به نیش غمزه اگر چه جراحت جگری

منم که شاهی عالم بهیچ نشمارم
اگر مرا تو کمینه غلام خود شمری

ز خاک من بمشامت رسد شمیم وفا
پس از وفات اگر تو بتربتم گذری

من و توئیم یکی در مقام وحدت عشق
بصورت ارچه منم دیگر و تو هم دگری

اگر مراد طلب میکنی حسین از دوست
بآه نیم شبی ساز و گریه سحری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.