۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۹

هر دم ز پس پرده دل و دین بربائی
ای وای گر از پرده تجلی بنمائی

تا هیچکسی از تو خبردار نگردد
هر دم به لباس دگر ای دوست برآیی

گفتی چو نقابی بگشائی همه سوزند
من سوخته ی آنکه نقابی نگشائی

چون لاله جگر سوخته از داغ فراقم
ای گل که از این غنچه ی صدتو به درآیی

تو شاه جهانی و جهانی بتو محتاج
بر درگه تو پیشه من، هست گدائی

نشگفت گرت میل جدائی بود از من
جان را بود آری ز بدن رسم جدائی

پارینه حسین از قدمت داشت صفائی
ای یار وفا پیشه ام امسال کجائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.