۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۸

خرم از درد توام، زان رو که درمانم تویی
رفتی از چشمم ولی، پیوسته در جانم تویی

آشکارا درد دل پیش تو گفتن روی نیست
زانکه من پروانه ام، شمع شبستانم تویی

بی گل رویت اگر چون ابر گریم عیب نیست
من چو یعقوب حزینم، ماه کنعانم تویی

با لب میگون و چشم پرخمار خویشتن
آنکه هردم می کند سرمست و حیرانم تویی

جان من هنگام خاموشی چو جانی در دلم
وقت ناله چون نفس همراه افغانم تویی

در پس هر پرده آنکو فتنه ها انگیختی
گرچه پنهان می کنی، پیدا و پنهانم تویی

خواه چون چنگم نواز و خواه چون عودم بسوز
من غلام بنده ی فرمان شاهم، شاه و سلطانم تویی

تا حیات تازه از عشق تو یابم چون حسین
جان فدایت می کنم، ای آنکه جانانم تویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.