۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۱

گلی نازک ز گلزار معانی
شکفته بود بر شاخ جوانی

دریغا کانچنان گل یافت آفت
از آسیب دم سرد خزانی

دریغا در فراق روی آن گل
خزان شد نوبهار زندگانی

گل از دستم بدر رفت و نرفته است
ز پای جان من خار نهانی

تو ای آسوده دل زخمی نخورده
ز حال زار مجروحان چه دانی

کجائی ای انیس خاطر من
که مقصود دل و مطلوب جانی

تو بودی کام جانم چون برفتی
نخواهم من از این پس زندگانی

ز پا افتاده ام لطفی بفرمای
اگر دستم گرفتن می توانی

حسین آماده کن زاد ره خویش
دو سه روزی که اینجا میهمانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.