۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۲

ای دل چه شد که خشک و تر غم بسوختی
جانهای ما ز آه دمادم بسوختی

آتش به هفت خیمه ی گردون زدی ز آه
وز ناله چار گوشه ی عالم بسوختی

صبر و قرار و جان و دل من ز هجر دوست
بر هم زدی و آن همه در هم بسوختی

درد ترا طبیب دوا چون کند که تو
جان هزار عیسی مریم بسوختی

گفتم که مرهمی بنهی بر جراحتم
آن هم به جای دادن مرهم بسوختی

آخر چه شد حسین که از دود آه خویش
کشت امید و دوده ی او هم بسوختی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.