هوش مصنوعی: شاه با دلقک شطرنج بازی می‌کند و در دو بازی متوالی می‌بازد. پس از باخت، خشمگین می‌شود و دلقک را تهدید می‌کند. دلقک از ترس جان خود در گوشه‌ای پنهان می‌شود و زیر لحاف پنهان می‌شود تا از خشم شاه در امان بماند. شاه او را پیدا می‌کند و دلقک با طنز و زیرکی از خود دفاع می‌کند. در ادامه، متن به موضوعاتی مانند ناامیدی، رنج، بی‌عدالتی و تنهایی می‌پردازد و وضعیت روحی و روانی شخصیت‌ها را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و روان‌شناختی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و بی‌عدالتی ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامناسب باشد.

بخش ۱۴۸ - حکایت مات کردن دلقک سید شاه ترمد را

شاهْ با دَلْقَک هَمی شطرنج باخت
مات کَردَش زودْ خشمِ شَهْ بِتاخت

گفت شَهْ شَهْ وان شَهِ کِبْرآوَرَش
یک یک از شَطرنج می‌زَد بر سَرَش

که بگیر اینک شَهَت ای قَلْتَبان
صَبر کرد آن دَلْقَک و گفت اَلْاَمان

دستِ دیگر باختن فَرمود میر
او چُنان لَرزان که عور از زَمْهَریر

باخت دستِ دیگر و شَهْ مات شُد
وَقتِ شَهْ شَهْ گفتن و میقات شُد

بَر جَهید آن دَلْقَک و در کُنج رَفت
شش نَمَد بر خود فَکَند از بیمْ تَفْت

زیرِ بالش‌ها و زیرِ شش نَمَد
خُفت پنهانْ تا زِ زَخْمِ شَهْ رَهَد

گفت شَهْ هِی هِی چه کردی‌؟ چیست این‌؟
گفت شَهْ شَهْ شَهْ شَهْ ای شاهِ گُزین

کِی توان حَق گفت جُز زیرِ لِحاف
با تو ای خَشم‌آوَرِ آتَش‌سِجاف‌؟

ای تو مات و من زِ زَخْمِ شاهْ مات
می‌زَنَم شَهْ شَهْ به زیرِ رَخْت هات

چون مَحلّه پُر شُد از هَیْهایِ میر
وَزْ لَگَد بر دَر زدن وَزْ دار و گیر

خَلْق بیرون جَست زود از چَپّ و راست
کِی مُقَدَّم وَقتِ عَفْو است و رِضاست

مَغزِ او خُشک است و عَقلَش این زمان
کمتر است از عقل و فَهْمِ کودکان

زُهد و پیری ضَعْف بر ضَعْف آمده
وَنْدَر آن زُهدَش گُشادی ناشُده

رَنجْ دیده گنجْ نادیده زِ یار
کارها کرده ندیده مُزدِ کار

یا نَبود آن کارِ او را خود گُهَر
یا نَیامَد وَقتِ پاداش از قَدَر

یا که بود آن سَعیْ چون سَعیِ جُهود
یا جَزا وابَستهٔ میقات بود

مَر وِرا دَرد و مُصیبَت این بَس است
که دَرین وادیِّ پُر خون بی‌کَس است

چَشمْ پُر دَرد و نِشَسته او به کُنج
رو تُرُش کرده فُرو اَفْکَنده لُنج

نه یکی کَحّال کو را غَم خَورَد
نیشْ عقلی که به کُحْلی پِی بَرَد

اِجْتِهادی می‌کُند با حَزْر و ظَن
کارْ در بوک است تا نیکو شُدن

زان رَهَش دور است تا دیدارِ دوست
کو نَجویَد سَر رَئیسیْش آرزوست

ساعتی او با خدا اَنْدَر عِتاب
که نَصیبَم رَنج آمد زین حِساب

ساعتی با بَختِ خود اَنْدَر جِدال
که همه پَرّان و ما بُبْریده بال

هر کِه محبوس است اَندَر بو و رَنگ
گَرچه در زُهد است باشد خُوش تَنْگ

تا بُرون نایَد ازین تَنْگین مُناخ
کی شود خویَشْ خوش و صَدْرَش فَراخ‌؟

زاهِدان را در خَلا پیش از گُشاد
کارْد و اُسْتُرّه نَشایَد هیچ داد

کَزْ ضَجَر خود را بِدَرّانَد شِکَم
غُصّهٔ آن بی‌مُرادی‌ها و غَم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۴۷ - رفتن امیر خشم‌آلود برای گوشمال زاهد
گوهر بعدی:بخش ۱۴۹ - قصد انداختن مصطفی علیه‌السلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیه‌السلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.