هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به موضوع فداکاری، عشق الهی، و درخواست عفو و بخشش میپردازد. در بخشی از شعر، مصطفی (حضرت محمد) در حالتی از هجران و اندوه توصیف میشود که جبرئیل او را از خودکشی بازمیدارد و به او یادآوری میکند که خداوند برای او دولتی بزرگ مقدر کرده است. شعر همچنین به مفهوم فداکاری در راه عشق الهی و درخواست عفو از خداوند اشاره میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند فداکاری و عشق الهی نیاز به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.
بخش ۱۴۹ - قصد انداختن مصطفی علیهالسلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است
مُصْطَفیٰ را هَجْر چون بِفْراختی
خویش را از کوه میاَنْداختی
تا بِگُفتی جِبْرَئیلَش هین مَکُن
که تورا بَس دولت است از اَمرِ کُن
مُصطفیٰ ساکن شدی زَ انْداختن
بازْ هِجْران آوریدی تاختن
باز خود را سَرنِگون از کوهْ او
میفَکَندی از غَم و اندوهْ او
بازْ خود پیدا شُدی آن جِبْرَئیل
که مَکُن این ای تو شاهِ بیبَدیل
همچُنین میبود تا کَشفِ حِجاب
تا بِیابید آن گُهَر را او زِ جیب
بَهْرِ هر مِحْنَت چو خود را میکُشَند
اَصْلِ مِحْنَت هاست این چونَش کَشَند؟
از فِدایی مَردمان را حیرتیست
هر یکی از ما فِدایِ سیرتیست
ای خُنُک آن کِه فِدا کردهست تَن
بَهرِ آن کَارْزَد فِدایِ آن شُدن
هر یکی چون که فِداییِّ فَنیست
کَنْدَر آن رَهْ صَرفِ عُمر و کُشتنیست
کُشتنی اَنْدَر غُروبی یا شُروق
که نه شایِق مانَد آن گَهْ نه مَشوق
باری این مُقْبِل فِدایِ این فَن است
کَنْدَرو صد زندگی در کُشتن است
عاشق و معشوق و عشقش بر دَوام
در دو عالَم بَهره مَند و نیکْنام
یا کِرامی اِرْحَموا اَهْلَ الْهَویٰ
شَاْنُهُم وِرْدُ التَّویٰ بَعدَ التَّویٰ
عَفْو کُن ای میر بر سَختیِّ او
دَر نِگَر در دَرد و بَدبختیِّ او
تا زِ جُرمَت هم خدا عَفْوی کُند
زَلَّتَت را مَغْفِرَت دَر آکَنَد
تو زِ غَفلَت بَس سَبو بِشْکَستهیی
در امیدِ عَفْوْ دل در بَستهیی
عَفْو کُن تا عَفْو یابی در جَزا
میشِکافَد مو قَدَر اَنْدَر سِزا
خویش را از کوه میاَنْداختی
تا بِگُفتی جِبْرَئیلَش هین مَکُن
که تورا بَس دولت است از اَمرِ کُن
مُصطفیٰ ساکن شدی زَ انْداختن
بازْ هِجْران آوریدی تاختن
باز خود را سَرنِگون از کوهْ او
میفَکَندی از غَم و اندوهْ او
بازْ خود پیدا شُدی آن جِبْرَئیل
که مَکُن این ای تو شاهِ بیبَدیل
همچُنین میبود تا کَشفِ حِجاب
تا بِیابید آن گُهَر را او زِ جیب
بَهْرِ هر مِحْنَت چو خود را میکُشَند
اَصْلِ مِحْنَت هاست این چونَش کَشَند؟
از فِدایی مَردمان را حیرتیست
هر یکی از ما فِدایِ سیرتیست
ای خُنُک آن کِه فِدا کردهست تَن
بَهرِ آن کَارْزَد فِدایِ آن شُدن
هر یکی چون که فِداییِّ فَنیست
کَنْدَر آن رَهْ صَرفِ عُمر و کُشتنیست
کُشتنی اَنْدَر غُروبی یا شُروق
که نه شایِق مانَد آن گَهْ نه مَشوق
باری این مُقْبِل فِدایِ این فَن است
کَنْدَرو صد زندگی در کُشتن است
عاشق و معشوق و عشقش بر دَوام
در دو عالَم بَهره مَند و نیکْنام
یا کِرامی اِرْحَموا اَهْلَ الْهَویٰ
شَاْنُهُم وِرْدُ التَّویٰ بَعدَ التَّویٰ
عَفْو کُن ای میر بر سَختیِّ او
دَر نِگَر در دَرد و بَدبختیِّ او
تا زِ جُرمَت هم خدا عَفْوی کُند
زَلَّتَت را مَغْفِرَت دَر آکَنَد
تو زِ غَفلَت بَس سَبو بِشْکَستهیی
در امیدِ عَفْوْ دل در بَستهیی
عَفْو کُن تا عَفْو یابی در جَزا
میشِکافَد مو قَدَر اَنْدَر سِزا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۴۸ - حکایت مات کردن دلقک سید شاه ترمد را
گوهر بعدی:بخش ۱۵۰ - جواب گفتن امیر مر آن شفیعان را و همسایگان زاهد را کی گستاخی چرا کرد و سبوی ما را چرا شکست من درین باب شفاعت قبول نخواهم کرد کی سوگند خوردهام کی سزای او را بدهم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.