هوش مصنوعی:
متن داستان دختری است که به دلیل ضرورت به ازدواج با مردی ناکفو درمیآید. پدرش به او هشدار میدهد که از این ازدواج حامله نشود، زیرا مرد وفادار نخواهد بود و ممکن است او را ترک کند. با این حال، دختر حامله میشود و پدرش از او میپرسد چرا به توصیههایش عمل نکرده است. دختر پاسخ میدهد که کنترل این موضوع برایش دشوار بوده است. پدرش توضیح میدهد که چگونه میتواند زمان انزال را تشخیص دهد، اما دختر میگوید که این کار برایش ممکن نیست.
رده سنی:
16+
متن شامل موضوعات پیچیدهای مانند ازدواج اجباری، روابط جنسی و مسائل اخلاقی است که برای درک و تحلیل نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی مفاهیم و اصطلاحات به کار رفته ممکن است برای سنین پایینتر نامناسب باشد.
بخش ۱۵۹ - وصیت کردن پدر دختر را کی خود را نگهدار تا حامله نشوی از شوهرت
خواجهیی بودهست او را دختری
زُهرهخَدّی مَهْرُخی سیمینبَری
گشت بالغ داد دختر را به شو
شو نبود اَنْدَر کَفایَت کُفْوِ او
خَربُزه چون دَر رَسد شُد آبْناک
گَر بِنَشْکافی تَلَف گردد هَلاک
چون ضَرورت بود دختر را بِداد
او به ناکُفْوی زِ تَخْویفِ فَساد
گفت دختر را کَزین دامادِ نو
خویشتن پَرهیز کُن حامِل مَشو
کَزْ ضَرورت بود عَقدِ این گدا
این غَریباِشْمار را نَبْوَد وَفا
ناگهان بِجْهَد کُند تَرکِ همه
بر تو طِفْلِ او بِمانَد مَظْلَمه
گفت دختر کِی پدر خِدمَت کُنم
هست پَندَت دِلْپَذیر و مُغْتَنَم
هر دو روزی هر سه روزی آن پدر
دختر خود را بِفَرمودی حَذَر
حامِله شُد ناگهان دختر ازو
چون بُوَد هر دو جوان خاتون و شو؟
از پدر او را خَفی میداشتَش
پنج ماهه گشت کودک یا که شَش
گشت پیدا گفت بابا چیست این؟
من نگفتم که ازو دوری گُزین؟
این وَصیَّتهایِ من خود بادْ بود؟
که نَکَردَت پَند و وَعْظَم هیچ سود؟
گفت بابا چون کُنم پَرهیز من؟
آتش و پَنبهست بیشَک مرد و زن
پنبه را پَرهیز از آتش کجاست؟
یا در آتش کی حِفاظ است و تُقاست؟
گفت من گفتم که سویِ او مَرو
تو پَذیرایِ مَنیِّ او مَشو
در زمانِ حال و اِنْزال و خَوشی
خویشتن باید که از وِیْ دَر کَشی
گفت کی دانم که اِنْزالَش کِی است؟
این نَهان است و به غایت مَخفی است
گفت چَشمَش چون کَلاپیسه شود
فَهْم کُن کان وَقتِ اِنْزالَش بُوَد
گفت تا چَشمَش کَلاپیسه شُدن
کور گشتهست این دو چشمِ کورِ من
نیست هر عقلی حَقیری پایْدار
وَقتِ حِرص و وقتِ خشم و کارْزار
زُهرهخَدّی مَهْرُخی سیمینبَری
گشت بالغ داد دختر را به شو
شو نبود اَنْدَر کَفایَت کُفْوِ او
خَربُزه چون دَر رَسد شُد آبْناک
گَر بِنَشْکافی تَلَف گردد هَلاک
چون ضَرورت بود دختر را بِداد
او به ناکُفْوی زِ تَخْویفِ فَساد
گفت دختر را کَزین دامادِ نو
خویشتن پَرهیز کُن حامِل مَشو
کَزْ ضَرورت بود عَقدِ این گدا
این غَریباِشْمار را نَبْوَد وَفا
ناگهان بِجْهَد کُند تَرکِ همه
بر تو طِفْلِ او بِمانَد مَظْلَمه
گفت دختر کِی پدر خِدمَت کُنم
هست پَندَت دِلْپَذیر و مُغْتَنَم
هر دو روزی هر سه روزی آن پدر
دختر خود را بِفَرمودی حَذَر
حامِله شُد ناگهان دختر ازو
چون بُوَد هر دو جوان خاتون و شو؟
از پدر او را خَفی میداشتَش
پنج ماهه گشت کودک یا که شَش
گشت پیدا گفت بابا چیست این؟
من نگفتم که ازو دوری گُزین؟
این وَصیَّتهایِ من خود بادْ بود؟
که نَکَردَت پَند و وَعْظَم هیچ سود؟
گفت بابا چون کُنم پَرهیز من؟
آتش و پَنبهست بیشَک مرد و زن
پنبه را پَرهیز از آتش کجاست؟
یا در آتش کی حِفاظ است و تُقاست؟
گفت من گفتم که سویِ او مَرو
تو پَذیرایِ مَنیِّ او مَشو
در زمانِ حال و اِنْزال و خَوشی
خویشتن باید که از وِیْ دَر کَشی
گفت کی دانم که اِنْزالَش کِی است؟
این نَهان است و به غایت مَخفی است
گفت چَشمَش چون کَلاپیسه شود
فَهْم کُن کان وَقتِ اِنْزالَش بُوَد
گفت تا چَشمَش کَلاپیسه شُدن
کور گشتهست این دو چشمِ کورِ من
نیست هر عقلی حَقیری پایْدار
وَقتِ حِرص و وقتِ خشم و کارْزار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۵۸ - نواختن سلطان ایاز را
گوهر بعدی:بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.