۲۰۸ بار خوانده شده

بخش ۱۸ - در بیان آنکه ملک الموت آئینه صافی است که هر کس روی خود در او می‌بیند اگر دیو است دیوش می‌بیند و اگر فرشته است فرشته الی مالانهایه

ملک الموت چون بر او آید
تا که روحش ز جسم برباید

قهر بیند از او چو غافل بود
لطف بیند هر آنکه عاقل بود

ملک الموت چون فرشته بود
جنس او شو که با تو یار شود

چون ملک طاعت و نماز گزین
منشین غافل و نیاز گزین

زانکه خلق ملک چو گیری تو
از و رود ملک نمیری تو

بلکه جانت بوی بیاساید
قوتت از ورودش افزاید

زاب مراب را هم افزونی است
قوت و ازدیاد و موزونی است

جنس مر جنس را یقین مدداست
جنس را یک بدان چه گر عدد است

چون فرشته شوی بخلق نکو
برپری از سفول سوی علو

مرگ آن را بود که پر ریواست
در لباس بشر نهان دیو است

ملک و دیو هردو ضدانند
همدگر را بطبع میرانند

تو ز دیوی فرشته شو اکنون
تا که گردی ز جنس خود افزون

ملک الموت با تو یار شود
در بد و نیک غمگسار شود

ور نگردی ملک شوی مقهور
می بمانی ز وصل حق مهجور

زانکه با هر یک آن دگرگونست
بر یکی آب و بر دگر خون است

لایق هر کسی نماید رو
وای بر هر که او بود بدخو

ملک الموت آینه است بدان
جمله رخسار خویش دیده در آن

بر یکی خوش مثال حور آید
بر یکی هم چو دیو بنماید

بر یکی مهربان و یار شود
بر یکی هم چو ذوالفقار شود

بر یکی گردد او پدر مادر
بر یکی دوزخی پر از آذر

نسیه بگذار هین بنقد ببین
در دل هر یکی چوگشت دفین

در یکی غصه در یکی شادی
یک خرابست و یک در آبادی

یک بود پ ر ز درد موی کنان
یک ز راحت روانه جلوه کنان

نی تجلی هوست هرچه که هست
در بد و نیک و در بلندی و پست

مینماید بهر کسی حق رو
بی حجابی و لیک لایق کو

بر یکی شوق و ذوق و وصل و تلاق
بر یکی جور و رنج و درد و فراق

چون بنقد ای پسر بدیدی این
نسیه را همچنین بدان و ببین



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۷ - در بیان آنکه مراد از سلطان محمود خداست و از امیران عقلاء و علماء و حکماء و از ایاز انبیاء و اولیاء و از گوهر هستی ایشان
گوهر بعدی:بخش ۱۹ - در بیان آنکه آدمی چنانکه زید چنان میرد باز همچنان حشر شود ذات او از آنچه هست نگردد و چیز دیگر نشود آنچنانکه دانه‌های گندم و جو و برنج و گاورس و غیرها من الحبوب را چون در زمین بیندازند و بکارند از زمین همان رویند و سر برآرند اگر گندم است گندم و اگر جو است جو آدمیان نیز اگرچه بصورت یک رنگ‌اند و یک نقش لیکن در معنی متفاوت‌اند و مخالف یکی امین است و یکی خائن یکی صالح است یکی طالح یکی مؤمن است و یکی کافر الی مالانهایه. چون بمیرند و در گور روند هر یکی چنانکه بود باز همچنان بر خیزد و حشر شود که یوم تبیض وجوه و تسود وجوه از این سبب میفرماید پیغامبر علیه السلام کماتعیشون تموتون و کما تموتون تحشرون.
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.