۲۱۴ بار خوانده شده

بخش ۳۱ - ناپدید شدن شمس الدین

ناگهان گ م شد از میان همه
تا رهد از دل اندهان همه

یک دو روز او چو گشت ناپیدا
کرد افغان ز درد مولانا

بعد از آن چون ورا بجد جستند
سوی هر کوی و هر سرا جستند

هیچ ازوی ک سی نداد خبر
نی بکس بو رسید از او نه اثر

ش یخ گشت از فراق او مجنون
بی سر و پاز عشق چون ذوالنون

شیخ مفتی ز عشق شاعر شد
گشت خمار اگرچه زاهد بد

نی ز خمری که او بود زانگور
جان نوری نخورد جز می نور



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۰ - باز گستاخی و حسد کردن مریدان بعد از آنکه توبه و استغفار کرده بودند
گوهر بعدی:بخش ۳۲ - دربیان آنکه شعر اولیاء همه تفسیر است و سر قرآن زیرا که ایشان از خود نیست گشته‌اند و بخدا قائم‌اند حرکت و سکون ایشان از حق است که قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن تقلبه کیف یشاء آلت محض‌اند در دست قدرت حق جنبش آلت را عاقل بآلت اضافت نکند بخلاف شعر شعراء که از فکرت و خیالات خود گفته‌اند و از مبالغه‌های دروغ تراشیده و غرضشان از آن اظهار فضیلت و خودنمائی بوده است همچون آن بت پرست که بتی را که خود میتراشد معبود خود میکند که اتعبدون ما تنحتون شعرا شعراولیا را که از ترک حرص و فنای نفس آمده است همچو شعر خود مپندارند نمی‌دانند که در حقیقت فعل و قول ایشان از خالق است مخلوق را در آن مدخل نیست زیرا شعر ایشان خودنمائی نیست خدانمائی است مثال این دو شعر چنان باشد که باد چون از طرف گلشن آید بو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.