۲۳۶ بار خوانده شده

بخش ۳۳ - در بیان آنکه نظر عارف بخداست و نظر زاهد بعمل خود زاهد گوید من چکنم عارف گوید تا حق چه کند خود را فراموش کرده است بلکه خودی او نمانده است و مستهلک حق گشته که هم العارف ربه و هم الزاهد نفسه

نقل صائب شنو از آن سرور
در بیان صفات این دو نفر

زاهد از ترس گفته من چکنم
در میان چنین محن چکنم

عارف از عشق گفته او چه کند
عجب از بهر من خدا چه تند

نظر او بود بسوی خودی
که کنم نیک و نگروم ببدی

نظر این بود بسوی خدا
نگرد دائماً بروی خدا

نظر الزاهدین فی الافعال
نظر العارفین فی اضمحلال

صحوة الزاهد من الاعمال
سکرة العارف من الاجلال

عمل البر متکا الزاهد
مطمح العارف لدی الواحد

ذا یری نفسه یفعل البر
ذاک للحق شاهد فی السر

ذاک احسانه مدی معدود
عارف الحق هادم المحدود

ذاک فی الارض عمره یفنی
عارف الحق فی البقاء سما

زاهد اندر میان خوف و رجا
عارف الحق طار فوق حجی

مسکن الزاهدین فی ذاالفرش
همة العارفین فی ذی العرش

نیست این را نهایت آن سلطان
باز گو چون شد از فراق و چس ان



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۲ - دربیان آنکه شعر اولیاء همه تفسیر است و سر قرآن زیرا که ایشان از خود نیست گشته‌اند و بخدا قائم‌اند حرکت و سکون ایشان از حق است که قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن تقلبه کیف یشاء آلت محض‌اند در دست قدرت حق جنبش آلت را عاقل بآلت اضافت نکند بخلاف شعر شعراء که از فکرت و خیالات خود گفته‌اند و از مبالغه‌های دروغ تراشیده و غرضشان از آن اظهار فضیلت و خودنمائی بوده است همچون آن بت پرست که بتی را که خود میتراشد معبود خود میکند که اتعبدون ما تنحتون شعرا شعراولیا را که از ترک حرص و فنای نفس آمده است همچو شعر خود مپندارند نمی‌دانند که در حقیقت فعل و قول ایشان از خالق است مخلوق را در آن مدخل نیست زیرا شعر ایشان خودنمائی نیست خدانمائی است مثال این دو شعر چنان باشد که باد چون از طرف گلشن آید بو
گوهر بعدی:بخش ۳۴ - استغراق مولانا قدسنا الله بسره العزیز در عشق شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره و بیقراری و شور و جوش نمودن بیش از آنچه اول داشت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.