۲۲۲ بار خوانده شده

بخش ۳۸ - رفتن مولانا باز بدمشق

چند سالی نشست و باز ز عشق
رفت با جمع خلق سوی دمشق

باز از نو فکند صد غوغا
جمله گفته زهی عجب سودا

مدتی کرد شور های عجب
گفته خلقان که چیست این یارب

ما چنین عشق و شور نشنیدیم
نی چنین شوق در کسی دیدیم

ماهها در دمشق ساکن شد
عاشقی کی ز عشق ساکن شد

روز و شب یکدمش قرار نبود
بی قدح خمر عشق می پیمود



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۷ - برگشتن مولانا از دمشق بروم
گوهر بعدی:بخش ۳۹ - بازآمدن مولانا قدسنا الله بسره العزیز دویم بار بقونیه از طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.