۲۰۸ بار خوانده شده

بخش ۱۴۸ - در بیان آنکه جهد را نیز از انبیا و اولیا باید دانستن که اگر ایشان نیاموختندی کس چه دانستی که جهد چه چیز است

جهد را نیز هم از ایشان دان
که ز گفتارشان شده است عیان

گر نگفتی بطالبان احمد
که عبادت کنید بهر احد

روزه دارید و هم نماز کنید
دائماً ذکر با نیاز کنید

در جهان تخم نیکوی کارید
تا برش روز حشر بردارید

همچنان از مشایخ بینا
گر نماندی بیان جهد بما

کاندر این راه سر بباید باخت
بیسر و پای باید آن سو تاخت

ز آرزو و مراد باید خاست
از فزونی نفس باید کاست

نفس را هر نفس بباید کشت
که عدوئی است سخت زشت ودرشت

گفت اعدی عدوک است رسول
نفس را زانکه رهزن است چو غول

از همه دشمنانت او بتر است
که همه همچو پا و او چو سر است

بلکه او چشمه است و ایشان آب
او چو شهری بزرگ و ایشان باب

اصل اصل عذاب و دوزخ اوست
بلکه او بحر و دوزخ از وی جوست

کشتن نفس را مگیر گزاف
که بسوزن نکند کس که قاف

تو چو میشی و او چو گرگ دران
برنیائی بوی یقین میدان

جز مگر ایزدت دهد یاری
که ورا از میانه برداری

گردنش گر بری بری زو سر
بر فلک چون ملک پری بی پر

اینهمه پندها اگر ز ایشان
نرسیدی بما بنام و نشان

کی بدی خلق را ز جهد خبر
خیر نشناختی کسی از شر

پس یقین دان که جمله ایشان ‌‌ اند
دستگیر عد ّ و و خویشان اند

همه را بیگمان بدان زیشان
بنده شو چون رسی بدرویشان

تا از آن بندگی شهی یابی
گرچه بد اختری مهی یابی

بینوا زان شهان نوا یابد
دل تاریک او صفا یابد

هوشیاری او شود مستی
بر بلندی رود از این پستی

ملک جاوید گرددش حاصل
شود او در جهان حق کامل

مرده از جودشان شود زنده
گریه از لطفشان شود خنده

بر هر آن کور کافکنند نظر
دیده گردد تنش ز پا تا سر

آن چنان شیخ کاین بود صفتش
هیچ او را مجوی در جهتش

در جهت رو نمینماید او
تو ورا سوی بیجهت میجو

زانکه اندر تن او همه جان است
هم دلش تختگاه جانان است

رهبر جمع اینچنین کس بود
خلق را صدق از او همیافزود

همه را مایه بود از آن سایه
زنده زو خاندان و همسایه

مدتی بود رهبر این جمع
در شب تار صورتش چون شمع

آخر کار کردگار وجود
اینچنین گوهری زما بربود



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۴۷ - در بیان آنکه چون ولیی در حق ولی دیگر گواهی داد بولایتش اگرچه تو نظر آن نداری که آن ولایت را در او ببینی و الا اگر مقبلی باید که محققت شود. زیرا گواهی یک ولی بجای صد هزار است از خلق دیگر. چنانکه گواهی صراف در حق زر بجای صد هزار است که صراف نباشند و در تقریر آنکه عالم باقی نه چنان عالمی است که بشرح و بیان معلوم گردد، اثر تقریرش این مقدار است که ترغیب کند بطلب آن عالم و هر کس در بیان ماند و آنرا پیشه گیرد هرگز از آن عالم مطلع نشود زیرا اطلاع آن یابد که بیقراری و گداز از آتش عشق دارد و در بیان دیگر که اصل در تحصیل فقر صحبت است چون آن فوت شود و شیخ راستین دست ندهد بعد از آن باید بعمل مشغول شدن زیرا بی آب تیمم بجای آب است و بی آفتاب چراغ بجای آفتاب
گوهر بعدی:بخش ۱۴۹ - در بیان نقل فرمودن شیخ کریم الدین پسر بکتمر رحمة اللّه علیه. و در تقریر آنکه چون ولیی از این جهان رحلت کند نباید نومید شدن. که تا جهان قایم است اولیای حق دایم خواهند بودن. زیرا مقصود حق تعالی از این عالم و ازین خلق وجود مبارک ایشان است نه صورت جهان و جهانیان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.