۲۰۴ بار خوانده شده

کندن ترعه بفرمان داریوش

چو شد جمله ی کار آراسته
بهشتی بشد مصر پر خواسته

پس آنگه سران سپه را بخواست
چه صنعتگران و چه مزدور خواست

ز دریای سرخ و ز دریای روم
یکی ترعه سازند زین مرز و بوم

اگر خاک را برکنی از میان
ز دریا بدریا گذر میتوان

دو بحر بزرگی که ازهم جداست
بهم راه جویند بی کم و کاست

مهندس بسی آمد از هر کنار
بامر شهنشه ز ایران بکار

بکندند ترعه به تدبیر و زور
ز دریا بدریا ببرد آب شور

ز دریای رومش که مسدود بود
رهی تا بدریای سرخش گشود

وزان پس بفرمود برجی بلند
بنزدیک آنجا بسازند چند

نویسند بالای آن برجها
ز شه یادگاری بماند بجا

که کندم من این ترعه بین دو بحر
و ازینرویکی کردم این هردو نهر

منم داریوشی که از هور مزد
رسیده بمن زور و تدبیر و مزد

خداوند پروردگار من است
همیشه سعادت کنار من است

عطا کرد بر من خدای بزرگ
بسی زور و تدبیر و عزم سترگ

که هستم شهی فاتح و دادگر
بفرمان او بسته­ام من کمر

بمن داد تدبیر و گفتار نیک
تن سالم و کارو پندار نیک

در این مللک پهناور باستان
شهنشاهی من شود داستان

منم داریوشی که از مهر هور
کنم چشم اهریمن از نور کور

بفرمان من گشت کشتی روان
ز دریا بدریا نه رنجی میان

گرفتم همه مصر و هم روم و هند
سکاها و پنجاب تا رود سند

و از آن پس گرفتیم مقد و نیا
دگر مانیکا آتن و میلیا

نوشتم بماند زمن یادگار
بدانند ز ایزد رسد اقتدار

چو برنج شهنشاه بر پای شد
همه مصر جشنی سرا پای شد

سپهدار لشکر همی خواست شاه
بفرمود آماده گردان سپاه

که در مصر باید که چندین هزار
دلیران و نام آور کار زار

بمانند هر فوج با افسری
که دشمن نسازد دگر خودسری

چو این کرده شد ساز و برگ سفر
تهیه نمودند و شد رهسپر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سر کوبی شورش در مصر
گوهر بعدی:سر کوبی سکاها
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.