هوش مصنوعی:
این متن به بررسی تضاد بین نیروهای خیر و شر در طول تاریخ میپردازد. از آدم و ابلیس شروع میشود و تا داستانهای تاریخی مانند هابیل و قابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، و دیگران ادامه مییابد. متن همچنین به نقش عدل و جور در تاریخ اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه این نیروها در طول زمان با هم درگیر بودهاند. در نهایت، متن به اهمیت تفکر عمیق و امعان نظر در زندگی اشاره میکند و از خواننده میخواهد که به جای سطحینگری، به عمق مسائل توجه کند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تضاد بین خیر و شر و مسائل اخلاقی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
بخش ۷۵ - حکمت در انی جاعل فی الارض خلیفة
پَس خَلیفه ساخت صاحبْسینهیی
تا بُوَد شاهیْش را آیینهیی
بَس صَفایِ بیحُدودَش دادْ او
وان گَهْ از ظُلْمَتْ ضِدَش بِنْهاد او
دو عَلَم بَر ساخت اِسْپید و سیاه
آن یکی آدم دِگَر اِبْلیسِ راه
در میانِ آن دو لشکرگاهِ زَفت
چالِش و پیکار آنچه رَفتْ رفت
همچُنان دورِ دُوُم هابیل شُد
ضِدِّ نورِ پاکِ او قابیل شُد
همچُنان این دو عَلَم از عَدل و جور
تا به نِمْرود آمد اَنْدَر دور دور
ضِدِّ ابراهیم گشت و خَصْمِ او
وآن دو لشکر کینْگُزار و جنگجو
چون درازیْ جَنگ آمد ناخَوشَش
فَیْصَلِ آن هر دو آمد آتَشَش
پَس حَکَم کرد آتشی را و نُکَر
تا شود حَلْ مُشکلِ آن دو نَفَر
دورْ دور و قَرنْ قَرنْ این دو فَریق
تا به فرعون و به موسیِّ شَفیق
سالها اَنْدَر میانْشان حَرْب بود
چون زِ حَد رَفت و مَلولی میفُزود
آبِ دریا را حَکَم سازید حَق
تا کِه مانَد کی بَرَد زین دو سَبَق؟
همچُنان تا دور و طَوْرِ مُصْطَفی
با ابوجَهَلْ آن سِپَهْدارِ جَفا
هم نُکَر سازید از بَهرِ ثَمود
صَیْحهیی که جانَشان را دَر رُبود
هم نُکَر سازید بَهرِ قومِ عاد
زودْ خیزی تیزْرو یعنی که باد
هم نُکَر سازید بر قارونْ زِ کین
در حَلیمی این زمین پوشید کین
تا حَلیمیِّ زمین شُد جُمله قَهْر
بُرد قارون را و گَنجَش را به قَعْر
لُقمهیی را که سُتونِ این تَن است
دَفْعِ تیغ جوع نان چون جوشنست
چون که حَقْ قَهْری نَهَد در نانِ تو
چون خناق آن نانْ بگیرد در گِلو
این لباسی که زِ سَرما شُد مُجیر
حَق دَهَد او را مِزاجِ زَمْهَریر
تا شود بر تَنْت این جُبّهیْ شِگَرف
سَرد هَمچون یَخ گَزَنده هَمچو بَرف
تا گُریزی از وَشَقْ هم از حَریر
زو پَناه آری به سویِ زَمْهَریر
تو دو قُلّه نیستی یک قُلّهیی
غافِل از قِصّهیْ عَذابِ ظُلّهیی
اَمرِ حَق آمد به شهرستان و دِهْ
خانه و دیوار را سایه مَدِه
مانِعِ باران مَباش و آفتاب
تا بِدان مُرسَل شُدند اُمَّت شِتاب
که بِمُردیم اَغْلَب ای مِهْتَر اَمان
باقی اَش از دَفترِ تَفسیرْ خوان
چون عَصا را مار کرد آن چُستْدست
گَر تورا عقلیست آن نکته بَسْ است
تو نَظَر داری وَلیک اِمْعانْش نیست
چَشمهٔ اَفْسرده است و کرده ایست
زین هَمی گوید نِگارندهیْ فِکَر
که بِکُن ای بَنده اِمْعانِ نَظَر
آن نمیخواهد که آهنْ کوبْ سَرد
لیک ای پولاد بر داود گَرد
تَنْ بِمُردَت سویِ اِسْرافیلْ ران
دلْ فَسُردَت رو به خورشیدِ رَوان
در خیالْ از بَسْ که گشتی مُکْتَسی
نَکْ به سوفَسْطاییِ بَدظَن رَسی
او خود از لُبِّ خِرَد مَعْزول بود
شُد زِ حِسْ مَحْروم و مَعْزول از وجود
هین سُخَن خا نوبَتِ لبْ خایی است
گَر بگویی خَلْق را رُسوایی است
چیست اِمْعان؟ چَشمه را کردن رَوان
چون زِ تَنْ جانْ رَست گویَندَش رَوان
آن حکیمی را که جانْ از بَندِ تَن
بازْ رَست و شُد رَوانْ اَنْدَر چَمَن
دو لَقَب را او بَرین هر دو نَهاد
بَهرِ فَرق ای آفرین بر جانْش باد
در بیانِ آن کِه بر فَرمانْ رَوَد
گَر گُلی را خارْ خواهد آن شود
تا بُوَد شاهیْش را آیینهیی
بَس صَفایِ بیحُدودَش دادْ او
وان گَهْ از ظُلْمَتْ ضِدَش بِنْهاد او
دو عَلَم بَر ساخت اِسْپید و سیاه
آن یکی آدم دِگَر اِبْلیسِ راه
در میانِ آن دو لشکرگاهِ زَفت
چالِش و پیکار آنچه رَفتْ رفت
همچُنان دورِ دُوُم هابیل شُد
ضِدِّ نورِ پاکِ او قابیل شُد
همچُنان این دو عَلَم از عَدل و جور
تا به نِمْرود آمد اَنْدَر دور دور
ضِدِّ ابراهیم گشت و خَصْمِ او
وآن دو لشکر کینْگُزار و جنگجو
چون درازیْ جَنگ آمد ناخَوشَش
فَیْصَلِ آن هر دو آمد آتَشَش
پَس حَکَم کرد آتشی را و نُکَر
تا شود حَلْ مُشکلِ آن دو نَفَر
دورْ دور و قَرنْ قَرنْ این دو فَریق
تا به فرعون و به موسیِّ شَفیق
سالها اَنْدَر میانْشان حَرْب بود
چون زِ حَد رَفت و مَلولی میفُزود
آبِ دریا را حَکَم سازید حَق
تا کِه مانَد کی بَرَد زین دو سَبَق؟
همچُنان تا دور و طَوْرِ مُصْطَفی
با ابوجَهَلْ آن سِپَهْدارِ جَفا
هم نُکَر سازید از بَهرِ ثَمود
صَیْحهیی که جانَشان را دَر رُبود
هم نُکَر سازید بَهرِ قومِ عاد
زودْ خیزی تیزْرو یعنی که باد
هم نُکَر سازید بر قارونْ زِ کین
در حَلیمی این زمین پوشید کین
تا حَلیمیِّ زمین شُد جُمله قَهْر
بُرد قارون را و گَنجَش را به قَعْر
لُقمهیی را که سُتونِ این تَن است
دَفْعِ تیغ جوع نان چون جوشنست
چون که حَقْ قَهْری نَهَد در نانِ تو
چون خناق آن نانْ بگیرد در گِلو
این لباسی که زِ سَرما شُد مُجیر
حَق دَهَد او را مِزاجِ زَمْهَریر
تا شود بر تَنْت این جُبّهیْ شِگَرف
سَرد هَمچون یَخ گَزَنده هَمچو بَرف
تا گُریزی از وَشَقْ هم از حَریر
زو پَناه آری به سویِ زَمْهَریر
تو دو قُلّه نیستی یک قُلّهیی
غافِل از قِصّهیْ عَذابِ ظُلّهیی
اَمرِ حَق آمد به شهرستان و دِهْ
خانه و دیوار را سایه مَدِه
مانِعِ باران مَباش و آفتاب
تا بِدان مُرسَل شُدند اُمَّت شِتاب
که بِمُردیم اَغْلَب ای مِهْتَر اَمان
باقی اَش از دَفترِ تَفسیرْ خوان
چون عَصا را مار کرد آن چُستْدست
گَر تورا عقلیست آن نکته بَسْ است
تو نَظَر داری وَلیک اِمْعانْش نیست
چَشمهٔ اَفْسرده است و کرده ایست
زین هَمی گوید نِگارندهیْ فِکَر
که بِکُن ای بَنده اِمْعانِ نَظَر
آن نمیخواهد که آهنْ کوبْ سَرد
لیک ای پولاد بر داود گَرد
تَنْ بِمُردَت سویِ اِسْرافیلْ ران
دلْ فَسُردَت رو به خورشیدِ رَوان
در خیالْ از بَسْ که گشتی مُکْتَسی
نَکْ به سوفَسْطاییِ بَدظَن رَسی
او خود از لُبِّ خِرَد مَعْزول بود
شُد زِ حِسْ مَحْروم و مَعْزول از وجود
هین سُخَن خا نوبَتِ لبْ خایی است
گَر بگویی خَلْق را رُسوایی است
چیست اِمْعان؟ چَشمه را کردن رَوان
چون زِ تَنْ جانْ رَست گویَندَش رَوان
آن حکیمی را که جانْ از بَندِ تَن
بازْ رَست و شُد رَوانْ اَنْدَر چَمَن
دو لَقَب را او بَرین هر دو نَهاد
بَهرِ فَرق ای آفرین بر جانْش باد
در بیانِ آن کِه بر فَرمانْ رَوَد
گَر گُلی را خارْ خواهد آن شود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۷۴ - یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه
گوهر بعدی:بخش ۷۶ - معجزهٔ هود علیهالسلام در تخلص مؤمنان امت به وقت نزول باد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.