هوش مصنوعی:
سید معین الدین، معروف به اشرف ثانی، شاعری فاضل و حکیمی صادق بود. او در هرات عاشق دختری از بزرگان شهر شد و رابطهشان بر پایه مناسبت روحانی بود. روزی در بوستان، با شنیدن ناله قمری، معشوقش مرغ را کشت و سید از او برید. معشوق بعدها در سفر کشته شد. سید در سال 595 در سمرقند درگذشت. دو رباعی از او درباره بیاعتباری دنیا و گذرا بودن زندگی باقی مانده است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عرفانی و فلسفی عمیق، اشاره به رابطه عاشقانه و صحنهای از کشتن یک مرغ است که ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. همچنین، درک کامل محتوا نیاز به بلوغ فکری دارد.
بخش ۸ - اشرف سمرقندی
اسم شریفش سید معین الدین. چون سید حسن غزنوی اشرف تخلص مینمود، سید به اشرف ثانی مشهور است. لیکن خود در اشعار اشرفی تخلص میفرموده. فاضلی فایق و حکیمی صادق است. وقتی در هرات دل به دلبری از اکابر آن شهر داد و معشوق نیز به وی اخلاص داشت. روزی با جمعی از دوستان به سیر بوستان رفتند.
از آنجا که از کوزه همان برون تراود که دروست. جناب سید به شرح حالات محبت متکلم بود و میفرمود که رابطهٔ جسمانی به سبب مناسبت روحانی است. لاجرم هر کس را در عالم ارواح با کسی مناسبت بوده، در عالم اجسام نیز دلش به الفت وی آسوده. در این حال بر شاخ سروی نالهٔ عاشقانهٔ قمری بلند و از تأثیر الحانش دل مستمعین، نژند گردید. معشوق سید گفت که اگر این مرغ عاشق سرو است اکنون که با اوست نالهاش از چیست و اگر نه عاشق سرو است معشوقش کیست و اگر از عشق بی نشانیست چرا نغمهاش زخمهٔ ترک جان است. سید گفت: فریادش از یادِ زمان دوری و نالهاش از شکایت ایّامِ مهجوری است. جوان خندید و کمان گروهه طلبید. به مهرهٔ گلی آن مرغ بی گناه را از جان و جانان مهجور ساخت و به پای آن سروِ سرکش انداخت. سید را دل سوخت و گفت هر که به خون مرغی بی گناه دلیری نماید اعتماد به وفاداری او نشاید. از وی برید و بیرون رفت. گویند در همان اوقات جوان به سفری رفت. قاطعان طریق دست ستم گشاده به زخم تیری به عالم بقاش فرستادند. سید در سنهٔ ۵۹۵ در سمرقند وفات یافت و به جنت شتافت. این دو رباعی از اوست:
ای آنکه نداری به جهان هیچ نیاز
اندر گذر از عالم تحقیق و مجاز
خوش باش که این نفس عزیز است عزیز
می نوش که این قصه دراز است دراز
٭٭٭
دلبستهٔ روزگار پر زرق شدن
یا شیفتهٔ بقایِ چون برق شدن
چون مردم اندک آشنا در گرداب
دستی زدنست و عاقبت غرق شدن
از آنجا که از کوزه همان برون تراود که دروست. جناب سید به شرح حالات محبت متکلم بود و میفرمود که رابطهٔ جسمانی به سبب مناسبت روحانی است. لاجرم هر کس را در عالم ارواح با کسی مناسبت بوده، در عالم اجسام نیز دلش به الفت وی آسوده. در این حال بر شاخ سروی نالهٔ عاشقانهٔ قمری بلند و از تأثیر الحانش دل مستمعین، نژند گردید. معشوق سید گفت که اگر این مرغ عاشق سرو است اکنون که با اوست نالهاش از چیست و اگر نه عاشق سرو است معشوقش کیست و اگر از عشق بی نشانیست چرا نغمهاش زخمهٔ ترک جان است. سید گفت: فریادش از یادِ زمان دوری و نالهاش از شکایت ایّامِ مهجوری است. جوان خندید و کمان گروهه طلبید. به مهرهٔ گلی آن مرغ بی گناه را از جان و جانان مهجور ساخت و به پای آن سروِ سرکش انداخت. سید را دل سوخت و گفت هر که به خون مرغی بی گناه دلیری نماید اعتماد به وفاداری او نشاید. از وی برید و بیرون رفت. گویند در همان اوقات جوان به سفری رفت. قاطعان طریق دست ستم گشاده به زخم تیری به عالم بقاش فرستادند. سید در سنهٔ ۵۹۵ در سمرقند وفات یافت و به جنت شتافت. این دو رباعی از اوست:
ای آنکه نداری به جهان هیچ نیاز
اندر گذر از عالم تحقیق و مجاز
خوش باش که این نفس عزیز است عزیز
می نوش که این قصه دراز است دراز
٭٭٭
دلبستهٔ روزگار پر زرق شدن
یا شیفتهٔ بقایِ چون برق شدن
چون مردم اندک آشنا در گرداب
دستی زدنست و عاقبت غرق شدن
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۷ - اثیر اخسیکتی
گوهر بعدی:بخش ۹ - احیای همدانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.