هوش مصنوعی: متن روایتگر رابطه‌ی عاشقانه‌ی بین محمود و ایاز است که در آن مرزهای سلطنت و بندگی در هم می‌آمیزد و عشق باعث می‌شود که شاه و بنده یکسان شوند. این متن به ماهیت عشق و تأثیر آن در از بین بردن مراتب اجتماعی می‌پردازد و نشان می‌دهد که عشق می‌تواند باعث دگرگونی و وحدت شود. همچنین، در بخش‌هایی از متن، مفاهیمی مانند پاک شدن از خودی و رسیدن به وحدت وجودی مطرح می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای خوانندگان جوانتر پیچیده باشد و نیاز به توضیح داشته باشد.

فصل ۸

محمود اَنارَاللّهُ بُرْهانَهُ چون بر سریر عزت باردادی ایاز بر حاشیۀ بساط عزت بندوار بر قدم حرمت ایستاده بودی و چشم انتظار گشاده باز چون در خلوتخانۀ انس درآمدی و بر سریر قرب از ایشان دیگرسان گشتی ایاز محمود شدی و محمود ایاز.

کار عشق ای پسر ببازی نیست
عشق وصف نهاد سلطانست

بوالعجب مذهبیست مذهب عشق
اندرو شاه و بنده یکسانست

شاه محمود بود و بنده ایاز
کار برعکس شد چه درمانست

گشت بر شاه امر بنده روان
اندرین رمز،عقل حیرانست
اگر وارد قوی بود و قابل ضعیف،وی را در جست و جوی آرد اگر قویتر شود گفت و گوی آرد و اگر قویتر شود روا بود که وی را در رفت و روی آرد و در شست و شوی آرد چون از گفت و گوی و جست و جوی بازماند خواهد که ازوجود مکنسه سازد و وحشت خودی خود را از ساحت عالم هستی بروبد:

از وحشت هستی خود ای مایۀ عمر
خواهم که سر کوی تو اندر روبم
و گاه خواهد که از حرارت آتش شوق آب شود و حاشیۀ بساط دوستی را از لوث وجود بدان آب بشوید.

از آتش عشق تو اگر خاک شوم
از دفتر هستی ای پسر پاک شوم

از لوث حدوث ساحت عزت را
پاکیزه کنم چو از خودی پاک شوم
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فصل ۷
گوهر بعدی:فصل ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.