۲۱۷ بار خوانده شده
عاشق در عشق تا بخود قائم است اخلاص و ریا هر دو وصف او را لازمست و بدان از معشوق محجوب، چون اوصاف او در او بقوت عشق باطل شوند و در خود از خود فانی بماند و ببقای محبوب باقی درین مقام لاریاءٌ وَلااخْلاصٌ لاهَلاکٌ وَلاخَلاصٌ ای برادر عاشق را رویست از آن روی برویست و کار معشوق بر خلاف اینست از آن بر سر کوی او از کشته پشتههاست حکیم گوید:
برسر کویت بسی کشته و مرده ولی
کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن
مَنْ قَتلتُه فَاَنَا دَیِتُهُ غوری عظیم دارد در بیان نتوان آورد کسی سرش نمیداند زبان درکش زبان درکش.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
برسر کویت بسی کشته و مرده ولی
کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن
مَنْ قَتلتُه فَاَنَا دَیِتُهُ غوری عظیم دارد در بیان نتوان آورد کسی سرش نمیداند زبان درکش زبان درکش.
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:فصل ۱۰۷
گوهر بعدی:فصل ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.