هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از پرورش و تربیت یک پلنگ سخن می‌گوید و سپس به مقایسه‌ای بین رفتار این پلنگ و رفتار انسان‌هایی می‌پردازد که با وجود لطف‌ها و الطاف الهی، به کفر و تکبر روی می‌آورند. شاعر به نمرود و رفتار او اشاره می‌کند و از کفر و تکبر او در برابر خداوند انتقاد می‌کند. در ادامه، شاعر به نقش نفس اماره و خبث آن در گمراهی انسان‌ها اشاره کرده و از قرآن به عنوان راهنمایی برای شناخت نفس و مبارزه با آن یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی، مذهبی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کفر، تکبر و نفس اماره ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

بخش ۱۳۷ - رجوع کردن به قصهٔ پروردن حق تعالی نمرود را بی‌واسطهٔ مادر و دایه در طفلی

حاصِل آن روضه چو باغِ عارفان
از سُموم صَرْصَر آمد در اَمان

یک پَلَنگی طِفْلَکانْ نوزاده بود
گفتم او را شیر دِهْ طاعَت نِمود

پَس بِدادَش شیر و خِدمَت‌هاش کرد
تا که بالِغ گشت و زَفْت و شیرمَرد

چون فِطامَش شُد بگُفتم با پَری
تا در آموزید نُطْق و داوَری

پَرورِش دادم مَر او را زان چَمَن
کِی به گفت اَنْدَر بِگُنجَد فَنِّ من؟

داده من اَیّوب را مِهْرِ پدر
بَهْرِ مِهْمانیِّ کرمان بی‌ضَرَر

داده کرمان را بَرو مِهْرِ وَلَد
بر پدر من اینْت قُدرت اینْت یَد

مادران را دَاْبْ من آموختم
چون بُوَد لُطْفی که من اَفْروختم؟

صد عِنایَت کردم و صد رابِطه
تا بِبینَد لُطفِ من بی‌واسطه

تا نباشد از سَبَب در کَشْ‌مَکَش
تا بُوَد هر اِسْتِعانَت از مَنَش

وَرْنه تا خود هیچ عُذری نَبْوَدَش
شِکْوَتی نَبْوَد زِ هر یارِ بَدَش

این حِضانه دید با صد رابِطه
که بِپَروَردم وِرا بی‌واسِطه

شُکرِ او آن بود ای بَنده‌یْ جَلیل
که شُد او نِمْرود و سوزندهی ْ خَلیل

هم‌چُنان کین شاه‌زاده شُکرِ شاه
کرد اِسْتِکْبار و اِسْتِکْثارِ جاه

که چرا من تابِعِ غَیْری شَوَم
چون که صاحِب مُلْک و اِقْبال نُوَم؟

لُطف‌هایِ شَهْ که ذِکْرِ آن گُذشت
از تَجَبُّر بر دِلَش پوشیده گشت

هم‌چُنان نِمْرود آن اَلْطاف را
زیرِ پا بِنْهاد از جَهْل و عَمی

این زمان کافِر شُد و رَهْ می‌زَنَد
کِبْر و دَعویِّ خدایی می‌کُند

رفته سویِ آسْمانِ با جَلال
با سه کَرکَس تا کُند با من قِتال

صد هزاران طِفْلِ بی‌تَلْویم را
کُشته تا یابَد وِیْ ابراهیم را

که مَنجِّم گفته کَنْدَر حُکْمِ سال
زاد خواهد دشمنی بَهْرِ قِتال

هین بِکُن در دَفْعِ آن خَصْمْ اِحْتیاط
هر کِه می‌زایید می‌کُشت از خُباط

کوریِ او رَسْت طِفْلِ وَحْی کَش
مانْد خون‌هایِ دِگَر در گَردَنَش

از پدر یابید آن مُلْک ای عَجَب
تا غُرورَش داد ظُلُماتِ نَسَب؟

دیگران را گَر اُم و اَب شُد حِجاب
او زِ ما یابید گوهرها به جیب

گُرگِ درنده‌ست نَفْسِ بَد یَقین
چه بَهانه می‌نَهی بر هر قَرین؟

در ضَلالَت هست صد کَل را کُلَه
نَفْسِ زشتِ کُفرْناکِ پُر سَفَه

زین سَبَب می‌گویم این بَنده‌یْ فقیر
سِلْسِله از گردنِ سگ بَرمگیر

گَر مُعلَّم گشت این سگ هم سگ است
باش ذَلَّتْ نَفْسُهُ کو بَدرَگ است

فَرْض می‌آری به جا گَر طایِفی
بر سُهَیلی چون اَدیمِ طایفی

تا سُهَیلَت وا خَرَد از شَرِّ پوست
تا شَوی چون موزه‌یی هم‌پایِ دوست

جُمله قرآن شَرح خُبْثِ نَفْس‌هاست
بِنْگَر اَنْدَر مُصْحَف آن چَشمَت کجاست؟

ذِکْرِ نَفْسِ عادیان کآلَت بیافت
در قِتالِ اَنْبیا مو می‌شِکافت

قَرنْ قَرن از شومِ نَفْسِ بی‌اَدَب
ناگهان اَنْدَر جهان می‌زَد لَهَب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳۶ - کرامات شیخ شیبان راعی قدس الله روحه العزیز
گوهر بعدی:بخش ۱۳۸ - رجوع کردن بدان قصه کی شاه‌زاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.