هوش مصنوعی: این متن داستانی است درباره یک شاه که پس از سال‌ها حکومت، به سوی مرگ می‌رود. او در لحظات آخر زندگی خود، به اشتباهات و عواقب اعمالش فکر می‌کند. شاه با دیدن کمبود تیر در ترکش خود، به یاد تیری می‌افتد که باعث مرگ فردی شده بود. او از خداوند طلب عفو می‌کند و در نهایت، با وجود اشتباهاتش، به عنوان فردی بخشنده و دریادل توصیف می‌شود. متن همچنین به مفاهیم مرگ، عفو، و تفاوت بین جسم و معنی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ و عفو نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

بخش ۱۳۸ - رجوع کردن بدان قصه کی شاه‌زاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت

قِصّه کوتَه کُن که رایِ نَفْسِ کور
بُرد او را بَعدِ سالی سویِ گور

شاهْ چون از مَحْو شُد سویِ وجود
چَشمِ مِرّیخیش آن خون کرده بود

چون به تَرکَش بِنْگرید آن بی‌نَظیر
دید کَم از تَرکَشَش یک چوبه تیر

گفت کو آن تیر؟ و از حَق باز جُست
گفت کَنْدَر حَلْقِ او کَزْ تیرِ توست

عَفْو کرد آن شاهِ دریادل ولی
آمده بُد تیرْ اَهْ بر مَقْتَلی

کُشته شُد در نوحهٔ او می‌گریست
اوست جُمله هم کُشَنده وْ هم وَلی ست

وَرْ نباشد هر دو او پَس کُلّ نیست
هم کُشَنده‌یْ خَلْق و هم ماتَم‌کُنی ست

شُکر می‌کرد آن شَهیدِ زَردْخَد
کان بِزَد بر جِسم و بر مَعنی نَزَد

جسمِ ظاهِر عاقِبَت خود رَفتنی ست
تا اَبَد مَعنی بِخواهد شاد زیست

آن عِتاب اَرْ رفت هم بر پوست رفت
دوست بی‌آزارْ سویِ دوست رفت

گرچه او فِتْراکِ شاهَنْشه گرفت
آخِر از عَیْنُ الْکَمال او رَهْ گرفت

وان سِوُم کاهِل‌ترینِ هر سه بود
صورت و مَعنی به کُلّی او رُبود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳۷ - رجوع کردن به قصهٔ پروردن حق تعالی نمرود را بی‌واسطهٔ مادر و دایه در طفلی
گوهر بعدی:بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهل‌ترست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.