۱۹۰ بار خوانده شده

فصل ۱۳۹

دیدۀ عقل از ادراکحقیقت عشق محجوب است عقل را قوت دید نور عشق نباشد زیرا که عشق در مرتبۀ ماوراء عقل است و خود در طوری دیگر عقل را قوت ادراک او نتواند بود عشق دریست در صدف جان نهان و جان در دریای قضا غوص کرده، عقل بر ساحل دریای قضا متوقف می‌شود و از خوف نهنگان بلا قدم پیش نتواند نهاد. ای درویش عقل استاد مکتب معاش و معاد است اگر قدم درین مکتب نهد اطفال این مکتب بآموختن ابجد عشق در کارش آرند عزیزی گفته است:

ابجد عشقت چو بیاموختم
پیرهن محنت و غم دوختم

کار غمت هم ز غمت ساختم
دام غمت هم ز غم اندوختم

حاصل عشقت سه سخن بیش نیست
سوختم و ساختم و توختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فصل ۱۳۸
گوهر بعدی:فصل ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.