۱۹۷ بار خوانده شده
تا عاشق را ازمعشوق طمع وصال بود هر روز بنزد وی ذلیل تر بود ذَلَّ مَنْ طَمَعَ سر این سخن است چنانکه زلیخا تا طمع وصال یوسف میداشت هر روز از وصال دورتر بود و از فراق رنجورتر چون طمع از خودبینداخت و با محبت صرف بساخت جمال و جوانی بازیافت و با کمال کامرانی بسوی محبوب شتافت و آنچه گفتهاند بدین معنی قریب است:
ملکست محبت تو و خلقیست منتظر
این کاردولتست کنون تا کرا رسد
من خود کیم که صافی وصلش طمع کنم
اینم نه بس که دردی دردت بمارسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ملکست محبت تو و خلقیست منتظر
این کاردولتست کنون تا کرا رسد
من خود کیم که صافی وصلش طمع کنم
اینم نه بس که دردی دردت بمارسد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:فصل ۱۴۶
گوهر بعدی:فصل ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.