هوش مصنوعی: جنید قدس الله روحه روایتی نقل می‌کند که در آن سری قدس سره قازوره‌ای به او داد تا به طبیبی ترسا نشان دهد. طبیب از دور نگاه کرد و فریاد زد که این ادرار عاشقی است که عشق کبدش را سوزانده. این سخن جنید را شوکه کرد و قازوره از دستش افتاد. طبیب آن را به تبرک برداشت و گفت برای دفع آتش بیماری به آن نیاز دارد. جنید نزد سری بازگشت و درد و اندوه خود را بیان کرد. سری با تحسین طبیب، نورانی شد. پس از چند روز، جنید شعری درباره عشق و رنج خود سرود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و شاعرانه عمیق است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار می‌باشد. همچنین ممکن است نیاز به توضیح برخی اصطلاحات و مفاهیم داشته باشد.

فصل ۱۷۱

جنید قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ گفت روزی سری قُدِّسَ سِرُّهُ قازورۀ بمن داد تا بر طبیبی ترسا عرضه دارم چون طبیب از دور در آن نگریست فریاد برآورد و گفت هذا بَوْلٌ عاشِقٍقَداَحْرَقَ الْعِشْقُ کَبِدهُ مرا هیبت آن سخن از خود بی شعور کرد قازوره از دست من بیفتاد طبیب آن را از زمین بتبرک برداشت و گفت ما را این آب از برای دفع آتش مرض درباید چون بنزدیک سری باز آمدم از درد درگذار آمده با چشمی پر آب و دلی خراب حال با او گفتم گفت قاتَلَّهُ اللّه ما اَحْذَقَهُ چون این بگفت نوری از روی او لامع شد گمان بردم که مگر در خانه آفتابی طالع شد از بعد آن بروزی چند درگذشت و بساط حدوث درنوشت:

خون جگرم ز راه دیده
ای دوست ببین که چون روان شد

کین آتش عشق بی محابا
در جان شکسته‌ام عیان شد
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فصل ۱۷۰
گوهر بعدی:فصل ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.