هوش مصنوعی:
کمالالدین بوسعید نقل میکند که همراه پدر و جدش به دیدار نظامالملک در سرخس رفتند. او خاطرهای از کودکی خود تعریف میکند که شیخ بوسعید در طوس به گروهی از کودکان اشاره کرد و گفت هر کس میخواهد خواجه جهان را ببیند، اینجا ایستاده است. کودکان متعجب شدند و معنای سخن او را نفهمیدند. پس از چهل سال، اکنون معنای آن اشاره برایش روشن شده است.
رده سنی:
14+
متن دارای مفاهیم عرفانی و تاریخی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، نیاز به آشنایی با زمینههای فرهنگی و مذهبی دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد قابل درک است.
حکایت شمارهٔ ۲
کمال الدین بوسعید عمم گفت کی با پدرم خواجه بوسعید و جدم خواجه بوطاهر رحمةاللّه علیهم به سرخس شدیم، پیش نظام الملک به سلام، گفت در آن وقت که شیخ بوسعید قدس اللّه روحه العزیز به طوس آمده، من کودک بودم. با جمعی کودکان بر سر کوی ترسایان ایستاده بودم، شیخ میآمد با جمعی، چون فرا نزدیک ما رسید روی به جمع خویش کرد و گفت هر کرا میباید کی خواجۀ جهان را بیند اینک آنجا ایستاده است، و اشارت بما کرد ما در یکدیگر مینگریستیم به تعجب کی، تا این سخن کرامیگوید، که ما همه کودکان بودیم و ندانستیم. امروز از آن تاریخ چهل سالست، اکنون معلوم شد کی این اشارات بما میکردست.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.