هوش مصنوعی: در این داستان، شیخ بوسعید و شیخ ابوالقاسم گرگانی در طوس بر یک تخت نشسته بودند. یکی از درویشان در دلش از منزلت این دو بزرگ می‌پرسد. شیخ بوسعید با اشاره به وحدت و بزرگی خود و شیخ ابوالقاسم، پاسخ او را می‌دهد. سپس درویش با برداشته شدن حجاب از چشمش، عظمت این دو را درک می‌کند و در دلش از بزرگی آنان در زمین می‌پرسد. شیخ بوسعید با اشاره به ملکی که در آن هفتاد هزار مانند ایشان وجود دارد، پاسخ می‌دهد.
رده سنی: 14+ این متن دارای مفاهیم عرفانی و پیام‌های اخلاقی است که برای درک عمیق‌تر، به بلوغ فکری و آشنایی با مبانی عرفانی نیاز دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند این مفاهیم را تحلیل کنند.

حکایت شمارهٔ ۴

آورده‌اند کی روزی شیخ بوسعید و شیخ ابوالقسم گرگانی قدس اللّه ارواحهم در طوس باهم نشسته بودند بر یک تخت، و جمعی درویشان پیش ایشان ایستاده، به دل درویشی بگذشت که آیا منزلت این دو بزرگ چیست؟ شیخ بوسعید حالی روی بدان درویش کرد و گفت: هرک خواهد کی دو پادشاه بهم بیند، بر یک تخت و بر یک دل، گودرنگر! درویش چون این سخن بشنید در آن هر دو بزرگ نگاه کرد، حقّ سبحانه و تعالی حجاب از چشم آن درویش برداشت تا صدق سخن شیخ بر دل او کشف گشت و بزرگواری ایشان بدانست. بر دلش برگذشت که آیا خداوند را تبارک و تعالی امروز در زمین بندۀ هست بزرگوارتر ازین هر دو شخص؟ شیخ بوسعید قدس اللّه روحه العزیز در حال روی بدان درویش کرد و گفت: مختصر ملکی بود کی هر روزی درآن ملک چون بوسعید و بوالقسم هفتاد هزار نرسد وهفتاد هزار بنرسد. این می‌گفت و می‌گمارید.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.