هوش مصنوعی: خواجه بوالفتوح غضایری نقل می‌کند که شیخ در خانقاهش هر روز نماز می‌خواند. یک روز، شیخ از حاضران خواست تا جاسوس درگاه خدا را ببینند و به مردی اشاره کرد. وقتی کسی را ندیدند، استاد امام ابوالقاسم قشیری وارد شد و شیخ او را به عنوان استاد ستود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که برای درک بهتر به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از زبان قدیمی ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

حکایت شمارهٔ ۱۴

از خواجه بوالفتوح غضایری شنیدم کی گفت هر روز نماز دیگر بر در خانقاه شیخ بر سر کوی عدنی کویان دکانی بود، آب زدندی و برفتندی و فرش افگندندی و شیخ آنجا بنشستی و پیران پیش شیخ بنشستندی و جوانان بیستادندی، و موضعی با نزهت و گشاده و خوش بودی. یک روز شیخ هم برین قرار نشسته بود، سر از پیش برآورد و گفت خواهید تا جاسوس درگاه خدای تعالی را ببینید؟ درین مرد نگرید. جمع بازنگریستند، کسی را ندیدند، در حال استاد امام ابوالقسم قشیری از سر کوی درآمد، چون فراز آمد سلام گفت و برگذشت، شیخ از پس قفای او نگریست و گفت استاد استاد است.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.