هوش مصنوعی: در زمان شیخ بنشابور، بسیاری از یهودیان و مسیحیان به دست او مسلمان می‌شدند. شیخ بومحمد جوینی، که شیخ وقت بود، وکیلی یهودی داشت که دائماً او را به اسلام دعوت می‌کرد، اما یهودی نمی‌پذیرفت. روزی شیخ به او پیشنهاد داد که اگر مسلمان شود، یک‌سوم مالش را به او می‌دهد، اما یهودی نپذیرفت. بعداً، در یک مجلس، شیخ یهودی را مخفیانه دید و او را فراخواند. یهودی ناخودآگاه برخاست و شهادتین گفت و مسلمان شد. شیخ به او گفت که کارها به وقت خود بستگی دارد و نیازی به پیشنهاد مالی نبود. شیخ بومحمد جوینی از این اتفاق متأثر شد و توبه کرد.
رده سنی: 14+ متن دارای مفاهیم دینی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، محتوای آن نیازمند درک نسبتاً بالایی از مسائل اخلاقی و اعتقادی است.

حکایت شمارهٔ ۶۹

آورده‌اند کی در آن وقت کی شیخ بنشابور بود، بسیار جهودان و ترسایان بدست شیخ مسلمان می‌شدند و همگنان را می‌بایست که بدست ایشان نیز مسلمان گردند و خاصه شیخ بومحمد جوینی را کی شیخ وقت بود و او را وکیلی جهود بود و پیوسته او را باسلام دعوت می‌کرد و او اجابت نمی‌کرد. روزی او را گفت اگر تو مسلمان شوی من سه یک مال خویش بتو مسلم دارم. جهود گفت معاذاللّه کی من دین خویش بدنیا ندهم.. شیخ بومحمد جوینی نومید گشت. اتفاق را روزی شیخ بو محمد بکوی عدنی کویان گذر می‌کرد و این وکیل در خدمت او. شیخ آن روز مجلس می‌گفت، شیخ بومحمد به مجلس شیخ درشد، آن وکیل جهود نیز در رفت و در پس ستونی پنهان بنشست. چون شیخ در حدیث آمد روی بدان ستون کرد کی آن وکیل در پس او بود. گفت ای مرد جهود از آن پس ستون بیرون آی! جهود هرچند کوشید خویشتن نگاه نتوانست داشت. بی‌خویشتن بر پای خاست و بخدمت شیخ آمد گفت بگوی!
جهود گفت چه گویم؟ گفت بگوی:

من گبر بدم کنون مسلمان گشتم
بد عهد بدم کنون بفرمان گشتم
آن جهود این بیت بگفت. پس شیخ گفت پیش خواجه امام بومحمد رو تا ترا مسلمانی درآموزد و او را بگوی کی توندانستۀ کی اِنَّ الْاُمورَ مَوقُوفَةٌ عَلی اَوْقاتِها فَاِذا دَخَل الْوَقت لایَحْتاجُ اِلی ثُلثِ الْمال وَلا اِلی نِصفِهِ وَلا اِلی ثلثِهِ. کی کارها موقوف وقتست. شیخ بومحمد را وقت خوش شد و از آن روز توبه کرد.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.