هوش مصنوعی: شیخ بوالفضل شامی، از بزرگان صوفیه، در خواب دید که شیخ ابوسعید قندی به او و دیگران می‌دهد. پس از بیداری، این خواب را برای دیگران تعریف کرد و به زیارت شیخ ابوسعید رفت. پس از بازگشت، به فرزندان شیخ وصیت کرد که حرمت بقعه او را نگه دارند.
رده سنی: 15+ محتوا دارای مفاهیم عرفانی و دینی است که برای درک بهتر به بلوغ فکری و آشنایی با مباحث تصوف نیاز دارد. همچنین، زبان متن ممکن است برای کودکان پیچیده باشد.

حکایت شمارهٔ ۸

شیخ بوالفضل شامی مردی سخت عزیز و بزرگوار بوده است و از مشاهیر مشایخ متصوفه در شب بخواب دید کی شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز در خانقاه درآمدی و طبقی در دست پر قند در میان جمع آمدی و ازکنار درگرفتی و هر کس را از آن قند نصیب می‌کردی چون به شیخ بوالفضل رسیدی آنچ بر طبق مانده بودی جمله در دهان وی کردی چنانک دهان او پر شدی. از آن شادی از خواب درآمد و دهان خویش را پر قند حالی خادم را آواز داد و گفت تا روشنایی آوردند و جمع را بیدار کردند و بنشستند و او خواب خویش بگفت و از آن قند جمع را نصیب کرد و برخاست و غسلی برآورد و دوگانه بگزارد و پای افزار خواست و گفت صلاء زیارت شیخ بوسعید! جمعی موافقت کردند و او پیاده از بیت المقدس بمیهنه آمد که در راه هیچ بدستور ننشست و درین وقت او را هشتاد سال زیادت عمر بود چون بمیهنه رسید چند روز مقام کرد و بوقت بازگشتن جملۀ فرزندان شیخ را بخواند و گفت شما را وصیت می‌کنم تا حرمت این بقعه و حقّ این تربت بزرگوار چگونه نگاه دارید و جمع را وداع کرد و به بیت المقدس بازگشت.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.