هوش مصنوعی:
این شعر به ستایش از مقام و جایگاه بلند یک فرد (احتمالاً یک پادشاه یا شخصیت مهم) میپردازد و از ستمهای آسمان و حسادت دیگران سخن میگوید. شاعر با اشاره به داستانهای قرآنی مانند یوسف و یعقوب، بر اهمیت صبر و توکل به خدا تأکید میکند. همچنین، او به فضل و کرم درگاه شاهنشاه اشاره کرده و از لطف و بخشش او سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و دینی است و استفاده از استعارهها و اشاره به داستانهای قرآنی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ستم و حسادت نیاز به درک بیشتری از زندگی و تجربیات انسانی دارد.
شمارهٔ ۵ - جواب قطعه نواب عبدالله میرزای دارا که از جانب نایب السلطنه نوشته
ای بلند اختر برادر کاین ستم گر آسمان
دست خود را از گزند جاه تو کوتاه یافت
خواست تا ناگاه تازد باره بر خیل تو لیک
حافظان باره جاه ترا آگاه یافت
زان بنان و زان بیان هر لفظ و هر معنی که خاست
صد هزارن آفرین از السن و افواه یافت
نامه کامد به من زان خامه شیرین سخن
خویش را خاتون و نظم انوری را داه یافت
دیده و دل چون بدان خط معنبر رو نهاد
ساحتی شادی فزا و راحتی غم کاه یافت
لیک از آن سبک و سیاق و لفظ و معنی یافتم
کان دل نازک ز ما، بی موجبی اکراه یافت
ان بعض الظن ائم ای برادر جان چرا
در میان ما و تو بد خواه و بدگو راه یافت
گر شکایت داری از اقران خود آسوده باش
کاسمانت بر تر از اقران و از اشباه یافت
ای برادر غم مخور کز غدر اخوان حسود
یوسف کنعانی اول چاه و آخر جاه یافت
اول اندک صبر کرد آخر به بیداری بدید
آن چه در خواب از سجود آفتاب و ماه یافت
صبر کن جان برادر زان که کام دل به صبر
حضرت یعقوب باز از حضرت الله یافت
رو به درگاه شهنشه نه که هر کو در جهان
یافت عز و جاه از درگاه شاهنشاه یافت
خاصه زان پس کاین اساس عزل غیر و نصب تو
انتظام از اهتمام ظل ظل الله یافت
بشنو از من پند و در انجام کار خویش کوش
خواه خرج آن نصاب از پنج تا پنجاه یافت
تا نیائی در طلب هرگز نپائی در طرب
کو کسی کو در تجارت بی طلب تنخواه یافت؟
گر ندیدی چاکری مجرم که از یک لطف شاه
ایمنی از شر چندین دشمن بدخواه یافت
خود منم آن بنده عاصی که باز از یک نظر
جاه خود از اوج رفعت در حضیض چاه یافت
خاک درگاه شهنشه باش و عمر خضر بخش
کآب حیوان این صفت از خاک این درگاه یافت
دست خود را از گزند جاه تو کوتاه یافت
خواست تا ناگاه تازد باره بر خیل تو لیک
حافظان باره جاه ترا آگاه یافت
زان بنان و زان بیان هر لفظ و هر معنی که خاست
صد هزارن آفرین از السن و افواه یافت
نامه کامد به من زان خامه شیرین سخن
خویش را خاتون و نظم انوری را داه یافت
دیده و دل چون بدان خط معنبر رو نهاد
ساحتی شادی فزا و راحتی غم کاه یافت
لیک از آن سبک و سیاق و لفظ و معنی یافتم
کان دل نازک ز ما، بی موجبی اکراه یافت
ان بعض الظن ائم ای برادر جان چرا
در میان ما و تو بد خواه و بدگو راه یافت
گر شکایت داری از اقران خود آسوده باش
کاسمانت بر تر از اقران و از اشباه یافت
ای برادر غم مخور کز غدر اخوان حسود
یوسف کنعانی اول چاه و آخر جاه یافت
اول اندک صبر کرد آخر به بیداری بدید
آن چه در خواب از سجود آفتاب و ماه یافت
صبر کن جان برادر زان که کام دل به صبر
حضرت یعقوب باز از حضرت الله یافت
رو به درگاه شهنشه نه که هر کو در جهان
یافت عز و جاه از درگاه شاهنشاه یافت
خاصه زان پس کاین اساس عزل غیر و نصب تو
انتظام از اهتمام ظل ظل الله یافت
بشنو از من پند و در انجام کار خویش کوش
خواه خرج آن نصاب از پنج تا پنجاه یافت
تا نیائی در طلب هرگز نپائی در طرب
کو کسی کو در تجارت بی طلب تنخواه یافت؟
گر ندیدی چاکری مجرم که از یک لطف شاه
ایمنی از شر چندین دشمن بدخواه یافت
خود منم آن بنده عاصی که باز از یک نظر
جاه خود از اوج رفعت در حضیض چاه یافت
خاک درگاه شهنشه باش و عمر خضر بخش
کآب حیوان این صفت از خاک این درگاه یافت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴ - خطاب به نایب السلطنه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶ - قصیده است در فتح قلعه خبوشان مشهور به قوچان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.