هوش مصنوعی:
این متن به بررسی رفتارهای خشونتآمیز و رقابتهای بیثمر میان انسانها میپردازد. شاعر با اشاره به حیوانات مانند قوچها و خروسها، این رفتارها را نقد میکند و بیان میکند که چنین درگیریهایی بیفایده و همراه با رنج است. او همچنین به ناتوانی قاضی و شیخالاسلام در درک این مسائل اشاره میکند و صلح را در دنیای مادی غیرممکن میداند، مگر آنکه با زور و قدرت همراه باشد. در نهایت، شاعر طمع انسانها را عامل اصلی این رفتارها میداند و آن را با مثالهایی مانند اسکندر و کاووس نشان میدهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم انتزاعی و انتقادی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند خشونت، طمع، و نقد اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
بخش ۱۱
جلایر سر به جیب فکر برده
بسی اندیشه در این کار کرده
که یارب آن دو قوچ مست و مغرور
که با هم آزمایند این چنین زور،
از این زور آزمائی سودشان چیست
گناه جلد خون آلودشان چیست؟
چو حیوان را فزون از یک شکم نیست
به روزی هم مجال بیش و کم نیست،
چرا رنجه کند پیشانی و شاخ؟
تنش ریش آید و پهلوش سوراخ
کسی کو داند این راز نهان کیست؟
که خود جنگ خروسان از پی چیست؟
بحمدالله که در این عهد و ایام
نه قاضی داند این، نه شیخ الاسلام
شگفت آید از این قومی که گویند:
که با هم اهل دنیا صلح جویند
معاذالله حدیث آشتی کو؟
به عالم گوسفند داشتی کو؟
بود گر داشتی تا شیر نوشند
شود کشتی چو آخر پاک دوشند
اگر صلحی کنند تدبیر باشد
که این هم خدعه و تزویر باشد
در اول باید از زر، زور جستن
چو زور آید به از زر، دست شستن
فراغت نه به صلح و نه به جنگ است
به حاضر کردن توپ و تفنگ است
چو دشمن زور بیند در برابر
تو را هم دوست گردد، هم برادر
اگر بی زور و عاجز بیندت دوست
بکوشد تا بر آرد از تنت پوست
حدیث دوستی حرفی معماست
ز میل و مهر اسمی بی مسماست
دودل با هم نه پاک است و نه صاف است
وجود صلح چون عنقا وقاف است
هر آن سرور که بر سر تاج دارد
جهان را جمله چون آماج دارد
مگر تدبیرش آید سد تقدیر
شود مایوس و برسنگش خورد تیر
سکندر چون به ظلمت رفت بشگفت
که هر جا روشنائی بود بگرفت
همان کاووس چون ملک زمین یافت
طمع در آسمان آورد و بشتافت
طمع ها در گل آدم سرشته است
کسی کو را طمع نبود، فرشته است
بسی اندیشه در این کار کرده
که یارب آن دو قوچ مست و مغرور
که با هم آزمایند این چنین زور،
از این زور آزمائی سودشان چیست
گناه جلد خون آلودشان چیست؟
چو حیوان را فزون از یک شکم نیست
به روزی هم مجال بیش و کم نیست،
چرا رنجه کند پیشانی و شاخ؟
تنش ریش آید و پهلوش سوراخ
کسی کو داند این راز نهان کیست؟
که خود جنگ خروسان از پی چیست؟
بحمدالله که در این عهد و ایام
نه قاضی داند این، نه شیخ الاسلام
شگفت آید از این قومی که گویند:
که با هم اهل دنیا صلح جویند
معاذالله حدیث آشتی کو؟
به عالم گوسفند داشتی کو؟
بود گر داشتی تا شیر نوشند
شود کشتی چو آخر پاک دوشند
اگر صلحی کنند تدبیر باشد
که این هم خدعه و تزویر باشد
در اول باید از زر، زور جستن
چو زور آید به از زر، دست شستن
فراغت نه به صلح و نه به جنگ است
به حاضر کردن توپ و تفنگ است
چو دشمن زور بیند در برابر
تو را هم دوست گردد، هم برادر
اگر بی زور و عاجز بیندت دوست
بکوشد تا بر آرد از تنت پوست
حدیث دوستی حرفی معماست
ز میل و مهر اسمی بی مسماست
دودل با هم نه پاک است و نه صاف است
وجود صلح چون عنقا وقاف است
هر آن سرور که بر سر تاج دارد
جهان را جمله چون آماج دارد
مگر تدبیرش آید سد تقدیر
شود مایوس و برسنگش خورد تیر
سکندر چون به ظلمت رفت بشگفت
که هر جا روشنائی بود بگرفت
همان کاووس چون ملک زمین یافت
طمع در آسمان آورد و بشتافت
طمع ها در گل آدم سرشته است
کسی کو را طمع نبود، فرشته است
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰
گوهر بعدی:بخش ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.